S2part30

103 31 10
                                    


کای در خونه رو برای مینهو باز کرد و خودش عقب تر ایستاد تا امگای سلطنتی وارد خونه بشه.

پسر کوچیکتر بعد از سلام کوتاهی، بی هیچ حرف دیگه ای وارد شد و روی اولین مبل نشست. حضور  فلیکس رو شاید درک میکرد، اما واقعا کنجکاو بود بدونه هیونجین اونجا چیکار میکنه‌.

سونگمین: دیشب کجا بودی؟

اولین چیزی که پسر کوچیکتر به زبون آورد، حتی پدرش رو هم خشمگین کرد و مرد با صدای بلند پسرش رو خطاب کرد و فلیکس هم به برادر کوچیکترش غرید. سونگمین قصد کرده بود رابطه اش با مینهو رو، همین امروز بهم بزنه؟

مینهو لبخند پر از حرصی زد‌.

مینهو: به تو ربطی داره؟

سونگمین: نداره؟

مینهو: نه! نداره. رفت و آمد من به خودم مربوطه.

سونگمین: من آلفای تو ام مینهو.

مینهو سرش رو به راست خم کرد، تا گردنش کاملا توی دید آلفا قرار بگیره.

مینهو: روی گردنم مارکی نیست. پس بیخود برای من اعلام مالکیت نکن. دیروز برای این که بفهمی باید حد نگه داری، کافی نبود؟ باید حتما ردت کنم؟

سونگمین دستی به صورتش کشید، قصد نداشت همه چیز رو بین خودش و مینهو بدتر کنه.

سونگمین: من بهت حق میدم که بخوای گرگت رو درک کنم، اما تو هم من رو درک کن. دیشب نصف شب یکی از دوستام عکس امگام رو توی بغل یه آلفای دیگه برام فرستاده و میگه سونگمین، این امگای تو نیست؟ از گرگ یه آلفا، چه توقعی داری؟ وقتی با همچین چیزی برخورد میکنه.

مینهو لبخند بزرگی زد. لیوان قهوه ای که فلیکس براش آورده بود رو برداشت و جرعه ای ازش خورد.

مینهو: از یه آلفای متمدن و با شعور، توقع میره که اولا آرامشش رو حفظ کنه. به جفتش اعتماد کنه و توی یه موقعیت مناسب، با لحن مناسب، نسبت اون آلفا رو با امگاش بپرسه. ولی از کیم سونگمین؟ هیچ توقعی عزیزم.

هیونجین: فکر کنم این که تنها صحبت کنید، مناسب تره.

مینهو: البته که هست، منم فکر میکردم یه صحبته که بخاطر خصوصی بودنش توی فضای خونه انجام میشه. اما انگار آلفای من، هنوزم برای صحبت کردن نیاز داره پدرش کنارش باشه. احساس نیازی که معمولا بعد از ابتدایی تموم میشه. نمیدونستم دورهمی خوانوادگیه، حداقل یونجون و سوبین رو هم می‌آوردم با خودم.

کای کنار مینهو نشست، تا شاید بتونه با حرف هاش پسر رو کمی آروم کنه. سونگمین انگار حرف های دیشبش رو نشنیده بود.

کای: مینهو پسرم، من درک میکنم عصبانیتت رو. و سونگمین بی تجربه است، هیچ رابطه عمیقی نداشته و تمام اطلاعاتش راجب امگاهای سلطنتی به سوبین ختم میشه. برای همین خواستم موقع حرف زدن تنها نباشید. چون واقعا دلم نمیخواد این عدم اطلاع، رابطه بینتون رو خراب کنه.

The curse of moon goddessTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang