چانیول بعد از این که همراه کای وارد مهمونی شد، با چشم هاش دنبال بکهیون گشت. امگای زیباش توی اون لباس های مشکی، با اکسسوری های نقره ای بین تمام جمعیت میدرخشید.البته که چشم های چان، ترجیح میداد آلفای قد بلند کنار امگا رو نبینه. زوج زیبایی که همه با تحسین تماشاشون میکردن، از نظر پارک چانیول بدترین کاپل قرن بود. چرا که اون امگا متعلق به خودش بود.
معلوم نبود بیست و پنج سال پیش، توی اون اوضاع اختلافی که بین خودش و بکهیون پیش اومد، اون کریس وو چه کلکی سوار کرد و جفت سرنوشت اش رو مارک کرد.
اما هر چی که بود، دیگه تموم شد. چان هر طور شده امگاش رو پس میگرفت و به زودی بکهیون توی مهمونی ها کنار خودش می ایستاد. خیلی زود!
با لبخند جلو رفت و با هر دوشون سلام و احوال پرسی کرد.
بکهیون لبخند محوی زد و چند لحظه بعد صورتاش بی حس شد. کای این حالت پسر رو به خوبی میشناخت. این یعنی بک از افرادی که نزدیک اش بودن، هیچ خوشش نمیومد و عملا مجبور به مکالمه باهاشون بود.
در حالی که حتی بعد از کمی فاصله گرفتن ازشون، میدید که چطور با شوق سمت سهون برمیگرده. افراد توی مهمونی رو بهش معرفی میکنه و احتمالا همراه الفاش به استایل بعضی ها میخنده.
بیست و پنج سال گذشته بود، اما هنوز هم بکهیون رو خوب میشناخت. دوستی عمیقی که پیش از اون حماقت اش داشتن، باعث میشد کای تمام حالت های امگای سلطنتی رو از بر باشه.
بکهیون با چند قدم دور شدن چانیول و کای ازش، نفس راحتی کشید. بودنشون حس این رو میداد که پاهاشون رو روی گلوش گذاشتن و حالا با رفتنشون راه تنفس اش باز شده بود.رایحه آرامش کریس که آزاد شد، بکهیون لبخند بزرگی زد. کریس همیشه حواسش به تمام جزئیات حال امگاش بود. کسی صداش زد و آلفای سلطنتی بعد از گذاشتن بوسه ای روی شقیقه امگاش، اون رو با سهون تنها گذاشت و باعث شد سهون با فراغ بال سوالات توی ذهنش رو بپرسه.
سهون: اگه اینقدر اذیت میشی، پس چرا دعوتشون کردی؟بکهیون لبخندی زد و نفسش رو بیرون داد.
بکهیون: چون باید یاد بگیرم تحملشون کنم. حریف مینهو نمیشم سهون. راضی نمیشه پسرهی ابله. اون به کنار، چانیول رو مجبورم ببینم. دلیلی برای مخالفت با سوبین ندارم.
سهون ابرویی بالا انداخت.
سهون: این یعنی کوتاه اومدی؟ انگار مینهو بالاخره موفق شده.
بکهیون سرش رو تکون داد.
بکهیون: ابدا! فعلا یه رقیب درست و حسابی، برای کیم سونگمین پیدا کردم. نمیدونم سهون، نمیتونم اجازه بدم مینهو با پسر کای بمونه. اون هم پسر پدرشه. نیست؟
YOU ARE READING
The curse of moon goddess
Werewolfخلاصه : افسون الهه ماه اونقدر نسل به نسل و دهن به دهن چرخیده بود که خیلیا افسانه صداش میکردن افسانه افسون الهه ماه! این افسانه میگفت اگه یه آلفا و امگا که جفت سرنوشت همن همدیگه رو ملاقات کنن ولی همدیگه رو رد کنن این سرنوشت یکی شدن توی نسلشون میچرخ...