بکهیون سعی کرد با نفس های عمیق گرگ اش رو کنترل کنه. انگار دیدن دوباره چانیول بعد از این همه مدت، باعث شده بود گرگ اش دوباره درد اون تحقیر رو حس کنه و به خشم بیاد.اما این جا، جای این که چیزی به روی خودش بیاره نبود. طوری که کسی متوجه نشه، دستش رو به دست الفاش رسوند تا با گرفتن دست اون کمی آروم بشه.
چانیول هم از سمت دیگه سالن، نفس اش رو آزاد کرد تا سمت خانواده وو بره. امشب باید از درست پیش رفتن رابطه پسرش مطمئن میشد و جلوه جدیدی از شخصیت اش رو، به بکهیون نشون میداد. اگه اون آلفا از همین الان احساس خطر میکرد، دور کردنش از امگاش سخت میشد.بعد از رسیدنشون به میز، چانیول جلو رفت تا با کریس وو سلام کنه. اون مرد میزبان امشب بود، پس ادب این رو حکم میکرد و چانیول قرار نبود نفرت اش از اون آلفا رو، امشب و به این شکل نشون بده.
ایستادن روبروی اون الفا، از همون لحظه اول بهش حس بدی داد. قد چانیول توی شرق آسیا چیز متداولی نبود و اون تمام چهل و اندی سال گذشته رو، به قدش افتخار کرده بود و حالا دیدن این که آلفای بکهیون ازش بلند تره، براش گرون تموم شده بود و با فشرده شدن دست هاشون توی هم، قدرت گرگش رو هم حس کرده بود. با یه آلفای معمولی طرف نبود، اما این قرار نبود بترسونتش یا باعث عقب کشیدنش بشه.
بکهیون امگای مقدر شده خودش بود، پس مهم نبود اون آلفا کی باشه. اون امگاش رو ازش پس میگرفت.چند دقیقه ای سکوت توی فضا حکمران بود، که صدای کریس این سکوت رو شکست.
کریس: فکر کنم اول باید با تو آشنا بشیم سوبین شی. دوست دارم بیشتر از یه اسم راجب، اولین داماد امگام بدونم.سوبین: اه، من پارک سوبین هستم. بیست و دو سالمه، توی دانشگاه ملی سئول گرافیک میخونم و تک فرزندم. از نظر رده و نوع هم، امگای سلطنتی نسل یک هستم. جد پدریم یه امگای سلطنتی بوده.
بکهیون به پسر مقابلش لبخندی زد، تا استرس اش رو کم کنه. از اون پسر خرگوشی خوشش اومده بود. سوبین بکهیون رو به یاد دوست دبیرستان اش سوهو مینداخت. باید وقتی به خونه برگشت باهاش تماس میگرفت. مدتی بود هم رو ندیده بودن.
بکهیون: من چوی بکهیون هستم. چهل و دو سالمه و مثل خودت یه امگای سلطنتی ام. استاد دانشگاهم و پدر این دو تا توله گرگ که میشناسی.
سوبین: بله، مینهو گفت که این ترم شما استادمون هستید.
بکهیون: برای دیدن طراحی هات کنجکاوم.کریس: میدونم ممکنه از نظر بقیه زود باشه، ولی نمیخوام همه چیز از کنترل خارج بشه. پس مخاطب این سوالم یونجون و سوبین هستن، قصدتون برای ازدواج جدیه؟
YOU ARE READING
The curse of moon goddess
Werewolfخلاصه : افسون الهه ماه اونقدر نسل به نسل و دهن به دهن چرخیده بود که خیلیا افسانه صداش میکردن افسانه افسون الهه ماه! این افسانه میگفت اگه یه آلفا و امگا که جفت سرنوشت همن همدیگه رو ملاقات کنن ولی همدیگه رو رد کنن این سرنوشت یکی شدن توی نسلشون میچرخ...