S2part32

102 35 6
                                    


مینهو توی اتاقش نشسته و با پاش روی زمین ضرب گرفته بود. این که بلافاصله بعد از مطرح کردن پیشنهاد کای، مخالفت پاپاش رو بشنوه رو تصور می‌کرد. اما این که امگا توی لحظه اول از رویال ارد استفاده کنه؟ به هیچ وجه.

فریاد نه ای که با رویال ارد ترکیب شده بود، خبر از وخیم بودن اوضاع میداد. اما این دیدار باید اتفاق میوفتاد و مینهو قرار نبود عقب بکشه.


صدای باز شدن در اتاق رو شنید، اما نگاهش رو از منظره روبروش نگرفت. رایحه مست کننده شراب و آرامش دهنده برف، همون طور که انتظارش رو داشت کنارش قرار گرفت و امگای کوچیک تر بدون حرفی تغییر حالت داد و سرش رو روی پای امگای والدش گذاشت.

بکهیون: چرا اینقدر اصرار داری ببینمش؟

مینهو: میخوام به کمترین حقت برسی.

بکهیون دستش رو لای موهای پسرش برد. میدونست تمام حرص و جوش مینهو، بخاطر خودشه.

بکهیون: و اون از نظر تو چیه؟

مینهو: جواب یه سوال، چرا؟ اون باید بهت بگه چرا اون کار رو باهات کرد. این کمترین چیزیه که بهت مدیونه و تو راجبش حق داری. پس باید بری، باید باهاش حرف بزنی و اون باید بهت توضیح بده.

بکهیون: خواهر لی هیونگ رو میشناسی؟

مینهو: عمو شینگ خواهر داره؟

بکهیون: یه ناتنی که هم سن و سال توعه. آلفای سلطنتی نسل سیزده است. اسمش ریوجینه. میخوای یبار ببینیش؟

مینهو: فکر میکردم منظورش از اوپا، آشنای نزدیکه.

امگای بزرگتر با تعجب پرسید.

بکهیون: میشناسیش؟

مینهو: آره، اون سری که میگفتم شامه ام مشکل پیدا کرده. بخاطر اون گیج شده بودم. ولی یه لحظه.

بکهیون: جان دلم؟

مینهو: اگه خواهر ناتنی عمو لیه، یعنی خواهر ناتنی کیم کای هم هست؟ عمه سونگمینه؟

بکهیون تلنگری به پیشونی پسرش زد.

بکهیون: شد من یه حرفی بزنم، تو نرسی به اون عوضی؟

پسر کوچیکتر با صورتی که هنوز در هم بود، سؤالش رو تکرار کرد.

مینهو: هست یا نه؟

بکهیون: آره، هست.

مینهو: سلطنتی بودنش که بزرگترین خط قرمزمه به جهنم، با عمه جفت سرنوشتم برم تو رابطه؟

بکهیون: پسر کوچیکه آقای هان چی؟ دوست تهیونه.

مینهو: تهیون پسر عمو جی یونگ؟ منظورت از پسر هان، همون پسر سنجابیه که اون روز اومده بود عمارت دنبال تهیون؟

بکهیون: آره، خوشگلم هست. نه؟ امگای مبارزه، تا پنج نسل هم سلطنتی ندارن. بچتون سلطنتی هم بشه، خون خالص نمیشه و نسل ادامه پیدا نمیکنه. چطوره؟ یه قرار بذارم ببینیش؟

مینهو نگاهش رو از صورت پر از ذوق پاپاش گرفت و دستش رو برای برداشتن یکی از شکلات های روی میز دراز کرد و قبل از خوردنش، جواب سوال امگای بزرگتر رو داد.

The curse of moon goddessHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin