S2part10

132 37 17
                                    

مینهو هنوز با تعجب به دختر روبروش نگاه میکرد.
ریوجین اولش میخواست از همین فرصت و غفلت مینهو استفاده کنه و در بره.
اما میدونست که حماقت محضه. رویال ارد مینهو همین الان هم تاثیر خودش رو گذاشته بود و آلفای درونش داشت مطیع اون امگا براش سر خم میکرد و اون رو بابت عصبانی کردنش سرزنش میکرد.

اگه بار دیگه هدف رویال ارد امگای روبروش قرار میگرفت، جدای از اینکه وارد جنگی با گرگ درونش میشد. بلکه بدنش هم قفل میکرد و باید حداقل تا یک هفته با بدن درد باقی مونده از اثرات نافرمانی از یک امگای سلطنتی سر و کله میزد. پس بی هیچ حرکتی مقابل چشم های متعجب امگا ایستاد.

مینهو: خاندان شن؟ میفهمی داری چی میگی؟ اونا نزدیک به پنجاه ساله که نابود شدن.

ریوجین: نشدن

مینهو: منظورت چیه؟ توی جنگی که دوتا کره رو از هم جدا کرد، شن مینهوا امگای سلطنتی نسل دوازده خاندان شن و همسرش مردن و خاندان شن نابود شد. چطور ممکنه تو از اون خاندان باشی؟

ریوجین: درسته، مادربزرگ و پدربزرگم توی اون جنگ مردن. اما مادرم اون زمان تازه بدنیا اومده بود. یه نوزاد چند روزه که به دایه مادربزرگم امانت داده شد. اون یه امگای سلطنتی نسل سیزده بود، بعد از اون هم با پدرم که یه آلفای نسل دو بود ازدواج کرد و من بدنیا اومدم. یه آلفای سلطنتی نسل چهارده!

مینهو باز محکم مشتش رو کنار سر ریوجین کوبوند.

مینهو: و همین چیزی تمام این سالها مخفی مونده؟ چطور ممکنه داری دروغ میگی.

ریوجین: دروغ یا راست بودن حرفم رو از پدرت بپرس وو مینهو‌.

مینهو باز هم رایحه اش رنگ تعجب گرفت. پدرش؟ چطور ممکن بود پدرش از چیزی باخبر باشه؟

مینهو: چی داری میگی؟ پدرم؟

ریوجین: پرسیدی چطور مخفی موندیم؟ تو پسر خاندان وو ای. بهتر از من از قدرت و نفوذ خانواده ات با خبری، وقتی قدرت خاندان وو در کنارت باشه مخفی موندن حتی از چشم پسر های اون خاندان هم سخت نیست مینهو نیم. مادرم و پدربزرگت هانگنگ نیم توی مدرسه همکلاسی بودن، برای همین اون به مادرم کمک کرد مخفی بمونه. چون ممکن بود مادرم رو نابود کنن. اون خانواده ای نداشت که قدرتی داشته باشه و برادر ناتنی من، دوست صمیمی پدرت کریس وو عه. ازش راجب شن ریوجین بپرس. بهت میگه که حرف هام دروغ نیست.

مینهو: اگه پدرم رو میشناسی پس چرا....

ریوجین: من تو نیستم مینهو نیم. نمیتونم رایحه والدینت رو توی یه لحظه از رایحه خودت تمایز بدم. جدای از اینکه گرگم مقابل گرگ تو، به خودش جرعت جسارت نمیده. اگه نگفته بودی از خاندان وو ای از کجا باید میدونستم پسر کریس نیم هستی؟

مینهو که هنوز توی شک حرف های ریوجین بود از سر راهش کنار رفت تا بره و وقتی تردید و ترس دختر رو توی چشم هاش دید، خودش قبل از اون به سمت میزشون برگشت.

The curse of moon goddessWhere stories live. Discover now