S2part46

93 40 4
                                    


هیونجین با خنده به مینهو جواب داد.

هیونجین: پس از این به بعد، بیشتر حسادت بکهیون شی رو قلقلک بده. شاید مارک شدی رفت.

یونجون با شنیدن آخرین قسمت حرف پسر، ابرویی بالا انداخت و همین توجه سوبین رو جلب کرد.

سوبین: مشکل اش کجاست که این شکلی شدی؟

یونجون بوسه ای روی موهای امگاش گذاشت.

یونجون: اگه سونگمین تونست مینهو رو مارک کنه، مارک اش کنه. من قول میدم اپام نه نیاره.

مینهو همون طور تکیه زده به سونگمین توضیح داد.

مینهو: امگاهای سلطنتی رو نمیشه اول مارک کرد. مگه اینکه حداقل سه رده ازشون خون خالص بیشتری داشته باشی. هر کی بخواد جفتم بشه، اول من باید مارک اش کنم. هر کاری کنی، دندون هات وارد گردنم نمیشه.

آلفا با تعجب بهش نگاه کرد.

سونگمین: نیاز دارم دو واحد، امگای سلطنتی شناسی پاس کنم تو دانشگاه.

یونجون با شیطنت تیکه ای انداخت.

یونجون: با اپام هم پاس کن حتما.

هیونجین: اون امگا که بکهیون شی این قدر باهاش گرم گرفته کیه عموتونه؟ قیافه اش خیلی برام آشناست.

مینهو سرش رو چرخوند و بعد از دیدن بکهیون به سمت اش برگشت و بهش جواب داد.

مینهو: نه، آپا که تک فرزنده پاپا هم فقط یه برادر آلفا داره. عموی امگا نداریم. این عمو جین یونگه، پاپای بنگ چان.

سونگمین غرش گرگ اش رو با شنیدن اسم اون آلفا حس کرد.

فلیکس: خیلی صمیمی به نظر میان.

مینهو به ظاهر بی حواس، در حالی که تمام واکنش های جفت سرنوشت اش رو زیر نظر گرفته بود جواب داد.

مینهو: خیلی ساله رفیق هستن. بیست و سه، چهار سالی میشه. سر ماجرای اختلاف اش با کای شی و چانیول شی یه مدت میرفت از این موسسه ها که موسیقی تراپی میکنن. اون جا با عمو آشنا شد، بعدش هم دوست شدن. تازه الفاش هم شریک اپاست. بیشتر دلیل اصرار پاپا به بنگ چان هم، همین آشنا بودن اش با خانواده اشه وگرنه پسره که از چند سال پیش که شاگرد خود پاپا بود، اصلا استرالیا زندگی می‌کرده. من تا اون قرار زوریه ندیده بودم اش.

فشرده شدن چشم های سونگمین روی هم، نشون میداد با همین چند تا جمله شب سختی رو برای کیم کای ساخته. سونگمین حسابی عصبی شده بود.

سوبین یهو شروع به مرتب کردن سر و وضعش کرد و همین مینهو رو به خنده انداخت.

هیونجین: چی شد یهو؟

مینهو: پاپام داره میاد اینوری.

یونجون با ذوق، به واکنش امگاش نگاه کرد و سونگمین نتونست حسادت نکنه. اون هم وقتی مینهو، بعد از چند لحظه تکیه اش رو ازش برداشت و صاف ایستاد.

بکهیون: حالتون چطوره پسرا؟ همه چیز خوبه؟

هیونجین: بله ممنون، همه چیز عالیه.

The curse of moon goddessWhere stories live. Discover now