part 8

129 41 17
                                    

کافه دارک محل قرار سکای

با اون استایلی که بک براش ساخته بود خودشو به کافه ای که به لطف اون رفیق انتقام جوش چند وقت بود پاتوقش شده بود رسوند
البته که دکور خاص و خفن کافه ام باعث شده بود جزو کافه های مورد علاقه اش بشه و از بودن توش لذت ببره
وقتی وارد شد و چشم چرخوند خیلی زود اون افسر خفنی که جفتش بود رو دید به ساعت روی دستش نگاه کرد راس ۴ بعد از ظهر خوب مشخص بود آلفای آن تایمی داره البته با توجه به شغلش چیز عجیبی هم نبود
سمت میز رفت و روبروی الفاش روی صندلی نشست

"سلام سهون شی

*سلام کای خوشحالم به موقع اومدی چی میخوری؟

"لاته لطفا

همونطور که سهون در حال سفارش دادن برای خودش و کای بود کای هم شروع به دید زدن استایلش کرد

اصلا شبیه یه افسر پلیس نبود یا شاید هم شبیه افسر های پلیسی که توی ذهن کای بودن اون آدمای چاق شکم گنده و تنبل که زیر انبوه پرونده ها وقت رسیدگی به خودشون رو نداشتن رو پلیس میدونست

اما آلفای روبروش موهای مرتبش نگاه نافذش شونه های پهنش سیکس پک هایی که حتی از پشت لباس هم وجودشون رو فریاد میزدن و بوی بی نظیر دانهیل قهوه ایش که کای رو مست خودش میکرد

افسر اوه سهون شبیه پلیس های تصورات کای نبود چون اونا دستبند هاشون برای دست گیری مجرما بود نه اینطور سکسی دور دستشون بودن حالا از اون انگشتر و اون رگای دست و اون گردنبند لعنتیش که باعث می‌شد دل کای آشوب شه بگذریم

*خوب یچیزایی هست که باید راجبش باهمدیگه صحبت کنیم کای مشکلی نیست که اینطور صدات کنم؟ چون میدونم کوچیکتری به اسم صدات میکنم

"آه آره البته که باید.. باید صحبت کنیم

اونقدر غرق دید زدن الفاش شده بود که اینطور شک زده بشه با حرف زدنش و به لکنت بیوفته و البته که نیشخند پرمعنی روی لب های سهون نشون میداد دلیلش رو کامل متوجه شده یه نفس عمیق کشید و سعی کرد بدون لکنت صحبت کنه

"نه چه مشکلی باشه درسته من کوچیکترم و اینکه راحت صحبت کنید منطقیه سهون شی

*پس توهم سهون صدام کن ترجیح میدم کاملا باهم راحت صحبت کنیم میخوای راجب خودت بگی؟ من راجب خودم بگم یا فقط از همدیگه بپرسیم

"من قبلا هیچوقت تو همچین موقعیتی نبودم پس لطفا تو از خودت بگو و بعد چیزایی که نیازه رو بپرس

*باشه پس من شروع میکنم من اوه سهونم ۲۴ سالمه سرگرد دایره جنایی کره ام و همینطور معاون رئیس پلیس سئول
در حال حاضر تک فرزندم پدرم رئیس شرکت های داروسازی اکسوردیوم هست و مادرم صاحب شرکت سرگرمیه فیوچر
آلفای مبارز خون خالص ام توی دانشگاه ملی سئول اصول تجارت خوندم و فارغ التحصیل دانشکده افسری همون دانشگاه هم هستم ، اهل رابطه های بیخودی دو روزه وان نایت یا هرچیز دیگه ای نه بودم و نه هستم فکر میکنم برای الان کافی باشه پس بریم سراغ تو کای با توجه به سنت دانشجویی پس میتونم بپرسم کدوم رشته و کدوم دانشگاه؟

The curse of moon goddessWhere stories live. Discover now