دفتر وویونگ را به دستش داد و گفت:
- اینجا بشین و ادامه طرحت رو بکش.
وویونگ نگاهی به اطرافش کرد. هیچکس آنجا نبود و فضای آرام و زیبایی داشت. سان کنار آن درخت کتش را روی زمین انداخت و به وو اشاره کرد که روی آن بنشیند.
وویونگ حواسش را جمع کرد و گیج امتداد انگشت سان را دنبال کرد و به تنه درختی رسید که سان کتش را پایین آن روی زمین انداخته بود.
- بشین!
سان بار دیگر تکرار کرد و نزدیک وویونگ شد که وویونگ هم بیاراده نزدیک تنه درخت شد. خم شد و خواست کت سان را از روی زمین بردارد که سان با لحن قاطعی گفت:
- زمین سرده بشین روش!
لحن سان جوری بود که وویونگ نتوانست برخلاف حرفش کاری کند. چرخید و آرام روی کت سان نشست و به تنه درخت تکیه داد.
سان میدانست که تا وویونگ طرحش را تمام نکند ذهنش آرام نمیگیرد، بخاطر همین او را جای بهتری برده بود. سان کنار وویونگ روی زمین نشست و با حسرت به شانه پسر کنارش نگاه کرد. میتوانست سرش را روی آن پهنه آرامبخش بگذارد؟!
آرامآرام و با احتیاط سرش را روی شانه وویونگ گذاشت و سریع برای دفاع از حقش گفت:
- گفتی خواستم بهت دست بزنم، بغل یا بوست کنم باید اجازه بگیرم، ولی الان بهت دست نزدم پس حق اعتراض نداری جونگ وویونگ.
سان نفس عمیقی کنار گردن وویونگ کشید، هنوز چند ثانیه نگذشته بود که عاشق اتاق کوچک روی شانه آن پسر شده بود. دست وویونگ از حرکت ایستاد. سان چشمانش را بسته بود که به آرامی گفت:
- هروقت همراه منی لطفا به گردنت عطر و ادکلن نزن.
وویونگ آب دهانش را قورت داد و سعی کرد با حرص صحبت کند.
- لاس زدنت رو تموم کن وگرنه میرم.
سان آرام خندید و با شیطنت خاصی گفت:
- یه چیز دیگه ازم بخواه، مثلا بغلت کنم یا کنارت بخوابم یا بوست کنم و... .
" تمام دنیا را گشتهام اما کنار تو دنیای دیگریست. "
با شنیدن آن حرفهای بیشرمانه سان، جهش خون از فرط عصبانیت را به صورتش احساس کرد و بدون ملاحظهای شانهاش را از زیر سر سان بیرون کشید که حرف سان قطع شد. وویونگ چشم غره وحشتناکی به سان رفت که سان سعی کرد نخندد و موقعیت را جدی فرض کند.
- من هنوز بهت جوابی ندادم که هر چی دلت میخواد میگی!
- من فقط برای بعدا بهت پیشنهاد دادم.
- از کجا میدونی که من اصلا قبول میکنم؟!
لبخند سان جان گرفت آنقدر به چشمش زیبا و خواستنی میرسید که دوست داشت به روباه کوچولویش بچسبد، نگاهش به پاهای دراز شده وویونگ افتاد. بدون معطلی سرش را روی ران پای وویونگ گذاشت.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
تایجیتو (یینیانگ) | Taijito
Фанфикفردی مسکوت که با دنیای تیرهاش آرام است و دنبالکننده زندگی روزمره سادهایست که تنها آن را بگذراند. حال اگر فردی بخواهد به دنیای تاریک و سیاه این شخص روشنایی ببخشد چه میشود؟! اثر هنری اعجاب انگیزی همچون دو الهه اربوس(الهه تاریکی) و الهه آپولون(الهه...