با شنیدن اسم ددی از زبان ناری، قلبش چنان تیری کشید که تمام احساساتش را در هم آمیخته کرد. دیدن چنین صحنهای که یک زمانی مادرش را خارج از بیمارستان ببیند در رویاهایش جا نداشت. چه برسد که ناری و بقیهی افراد هم حضور داشتند.
ناری یک پای وویونگ را بغل کرد. همه نگاهشان به سمت واکنش وویونگ بود. وویونگ با مکث به جسم کوچکی که پاهایش را بغل گرفته بود نگاه کرد.
آن دختر کوچولوی محبوبش او را ددی خطاب کرده بود؟! شنیدن آن کلمه دلنشین از زبان دختر کوچک او را شوکه کرده بود. گیج به افراد آنجا نگاه گنگی انداخت که سان فشار کوچکی به بازوی وویونگ داد. آرام کنار گوشش گفت:- قلب کوچیکش خیلی بیتابیت رو میکرد.
پای وویونگ را چنان محکم گرفته بود خیال رها کردنش را نداشت. صدای بغضآلود مادر وویونگ سکوت را شکست و گفت:
- زود باش بغلش کن!
او هم منتظر بود... منتظر دیدن نابترین لحظه زندگیاش که که روزی پسرش را درحالی که فرزندش را در آغوش گرفته بود ببیند؛
وویونگ با شنیدن صدای مادرش خم شد و زیر بغل فرشته کوچک را گرفت و از روی زمین بلندش کرد. با حلقه شدن دستانش دور آن جسم کوچک، ناری با شوق دستانش را دور گردن وویونگ حلقه کرد. از هیجان و ذوق بغض کرده بود که لبهای لرزان کوچک و زیبایش گفت:- خیلی دلم برات تنگ شده بود؛ من دیگه نمیخوام برگردم یتیمخونه... من میخوام پیش شماها باشم... تو دوستم داری مگه نه؟! تو منو قبولم میکنی مگه نه؟! تو ددیم میشی مگه نه؟!
وویونگ از بغض و درد کلمات بچگانه ناری قلبش به درد آمد که سان دستی پشت کمر ناری کشید خم شد و آرام کنار گوشش زمزمه کرد:
- آروم باش، باز باهم صحبت میکنیم باشه؟! ددیت الآن خستس!
مادر وویونگ با دیدن آن صحنه که پسرش دختر کوچکی را در آغوش گرفته بود قطره اشکی روی گونهاش سر خورد؛ میدانست قرار نبود فرزند پسرش را ببیند و دیدن آن صحنه که پسرش نقش پدری را داشت که فرزندش او را دوست داشت باعث شد احساساتش به درد بیاید؛ هیچگاه آن گونه فرزندش را در آغوش مرد ستمگر زندگیاش ندیده بود که حتی یک بغل سرد به طفلش هدیه دهد... زندگی یک پدر را به پسرش بدهکار بود!
وویونگ بوسه هرچند کوچکی روی شانه کوچک فرشته نازنین در آغوش نشاند. بوی عطر تن آن فرشته را به ریههایش فرستاد. سان خواست بچه را از آغوش وویونگ بگیرد که وویونگ بخاطر جراحت روی قفسهسینه مردش از دادن ناری به او امتناع کرد.
VOUS LISEZ
تایجیتو (یینیانگ) | Taijito
Fanfictionفردی مسکوت که با دنیای تیرهاش آرام است و دنبالکننده زندگی روزمره سادهایست که تنها آن را بگذراند. حال اگر فردی بخواهد به دنیای تاریک و سیاه این شخص روشنایی ببخشد چه میشود؟! اثر هنری اعجاب انگیزی همچون دو الهه اربوس(الهه تاریکی) و الهه آپولون(الهه...