وویونگ پوزخندی زد.
- خوش گذشت؟!
یوسانگ نزدیک وویونگ شد و گفت:
- چی؟!
وویونگ با همان پوزخندش سرش را چندبار تکان داد و گفت:
- قرارتون دیگه!
یوسانگ داد زد:
- هی تو خیلی رو مخ و منحرفی! سونگهوا فقط واسه خرید ازم کمک خواست!
- اِ! سونگهوا که چهار روز پیش خار و مادر فروشگاهها و بوتیکا رو در آورد! چی شد باز امروز دلش هوس خرید کرد؟!
باید باور میکرد که سونگهوا چند روز پیش لباس خریده بود؟! یوسانگ که گیج شده بود با تعجب گفت:
- تو از کجا میدونی؟!
- از اون جایی که آدرس ازم گرفت و رفت خرید و آمار خریداشم داد! اندازه تمام و آب و اجدادش وسیله خریده بود.
وویونگ با سکوت یوسانگ نیشخندی زد.
- فکر کنم ازت خوشش میاد!
حرف وویونگ ناگهانی بود که گونههای یوسانگ رنگ گرفتند. عصبی از کنار وویونگ رد شد و داخل تعمیرگاه رفت.
- خیلی داری چرت میگی! بهتره تمومش کنی! ما هر دومون پسریم و فقط رفیق هستیم!
- اوه ممنون که چیز به این مهمی رو تو قرن بیست و یک بهم یادآوردی کردی!
علنا به سخرهاش گرفته بود؟! هر دو مشغول کار شدند. اما فکر یوسانگ معطوف حرفهای وویونگ و کارهای سونگهوا شده بود. یوسانگ آرام از وویونگ پرسید:
- ببینم وو تو تا حالا دوست دختر داشتی؟!
- نه!
مردد پرسید:
- پسر چی؟!
وویونگ نگاهش را از موتور ماشین مقابلش گرفت و به یوسانگ داد:
- نه نداشتم! چرا این سوالا رو میپرسی؟!
- اگر بخوای وارد یه رابطه شی برات مهمه دختر باشه یا پسر؟!
- برام مهم نیست! چون از هیچ مدل آدمی خوشم نمیاد! مخصوصا آدمایی مثل تو!
یوسانگ طلبکار گفت:
- مگه من چمه؟!
وویونگ چیزی نگفت که یوسانگ آرامتر از پیش گفت:
- اگر از آدما خوشت میومد چی؟!
- یوسانگ این سوالا چین که میپرسی؟! الآن من بگم پسر درمورد به فاک دادن یا به فاک رفتنمم میخوای سوال بپرسی؟!
یوسانگ نرم خندید:
- بدم نمیاد بگی!
- تا قبل از اینکه به فاکت بدم بهتره به کارت دقت کنی!
ESTÁS LEYENDO
تایجیتو (یینیانگ) | Taijito
Fanficفردی مسکوت که با دنیای تیرهاش آرام است و دنبالکننده زندگی روزمره سادهایست که تنها آن را بگذراند. حال اگر فردی بخواهد به دنیای تاریک و سیاه این شخص روشنایی ببخشد چه میشود؟! اثر هنری اعجاب انگیزی همچون دو الهه اربوس(الهه تاریکی) و الهه آپولون(الهه...