part27

456 63 0
                                    


تقریبا یک‌سال از زمانی که پدر و مادر جونگکوک تصمیم گرفته بودن لیا با پسرشون ازدواج کنه می‌گذشت.

این یک‌سال مثل برق و باد گذشته بود و خیلی چیز‌ها تغییر کرده بود، از جمله؛ رابطه بین تهیونگ و جونگکوک و همینطور رابطه‌ی بین لیا و جونگکوک که بدتر از قبل شده بود...

طی این مدت تهیونگ اون آدم قدیم نبود و کمی از لاک گوشه‌گیر بودن و آروم بودنش بیرون اومده بود و بیشتر با بقیه‌ی افراد ارتباط برقرار می‌کرد؛ حتی دوست هم پیدا کرده بود.

مهم‌ترین چیزی که در اون تغییر نکرده بود معصوم و خجالتی بودن ذاتیش کنارِ جونگکوک بود.

و اما درباره پسر محبوب مدرسه که الان سال‌های آخر دبیرستانش رو سپری می‌کرد... مثل قبل زورگو و خشن بود، تلخ بودنش هم هنوز پابرجا بود‌، اما وقتی پای تهیونگ وسط کشیده می‌شد مانند پر پرنده‌ای، لطیف و بااحتیاط رفتار می‌کرد و صدالبته حسابی روی مهم‌ترین فرد زندگیش حساس بود و نمیذاشت کسی نزدیکش بشه.

دراین چند ماه اخیر جونگکوک تمام تلاشش رو به کار گرفته بود که بیشتر به چشم همکلاسی دوست‌داشتنی‌اش بیاد؛ خیلی هم موفق نبود اما بعد گذشت چند ماه تهیونگ کم کم نرم شده بود و تصمیم گرفت برای اولین بار تو زندگی‌اش عشق یک‌نفر نسبت به خودش رو قبول کنه، غافل از اینکه خودش هم پیشاپیش دلش رو به دست اون سپرده بود!

(فلش بک)

خودش رو خیلی نامحسوس به تهیونگ نزدیک کرد و از گوشه‌ی چشم نگاهی به موجود درگیر کنارش انداخت‌ که با کشیدن اخم‌هاش توهم کیوت‌تر از همیشه شده بود!

انگار نمی‌تونست طراحی‌ای که مدنظر داره رو روی کاغذ پیاده کنه...

پوزخند بی‌صدایی زد و باگذاشتن دست گرم و بزرگش روی دست ظریف و شکستنی پسر، دست آزادش رو از زیر نیمکت رد کرد و روی رون چپش گذاشت و کمی فشرد‌.

تهیونگ با حس بالا رفتن دمای بدنش زیرچشمی نگاهی به جونگکوک انداخت و کمی ازش فاصله گرفت.

با قورت دادن آب دهانش، با گونه‌هایی گل انداخته سعی داشت دستش رو از روی رون پاش جدا کنه؛ اما با صدای بم و سردی که از چندمتریش شنید از جا پرید و دستی که مداد درونش نبود رو به لبه‌ی میز فشار داد.

- توله به کمکم نیاز داری؟!

بنظرش توله گفتن‌هاش از هرچیز دیگه‌ای سکسی‌تر بود!

با ولوم صدای پایینی جوری که توجه بقیه به سمتشون جلب نشه زمزمه کرد.

- جونگکوک‌شی چرا اینقدر نزدیک ش...شدی؟

پسر بزرگتر فاصله‌ی کمی که بین پاهاشون وجود داشت رو از بین برد و با چسبوندن رون حجیمش به رون پسر، بی‌پروا بوسه‌ی کوتاه و خیسی روی گوشش کاشت و لاله‌ گوشش رو با زبونش لیس زد!

𝙵𝚒𝚛𝚜𝚝 𝙻𝚘𝚟𝚎||𝚔𝚘𝚘𝚔𝚟Where stories live. Discover now