نگاه آخرش رو با جدیت به چند مردی که نقش بر زمین بودن، انداخت و بدون اینکه اهمیتی بهشون بده به سمت تهیونگ رفت. با گرفتن از بازوش با خشونتی که دست خودش نبود بلندش کرد و به بیرون از اون اتاق کشون کشون بردش.حالا میتونست نفسی راحت بکشه و با خیال راحت به پسری که کنارش بود خیره بشه.
الان هیچ نگرانیای نداشت و آسوده بود.
طی این مدت توجهی به وضعیت پسر نداشت. بیملاحضه انگشتهاش رو دور مچ کوچیکش حلقه کرد و به آغوشش کشید.
موهاش رو از ته دل بو میکشید و عطری که این چندساعت دلتنگش بود رو به ریههاش منتقل میکرد.
- دلم برات تنگ شده بود!
درحالی که سرش رو بین موهای نرمش فرو برده بود و نفسهای عمیقی میکشید، به آرومی حرفش رو به زبون اورد.
پسر کوچیکتر که در آغوشش مچاله شده بود، دستش رو روی سینهاش گذاشت و با هر زحمتی که بود بدنش رو از پسر جدا کرد.
نگاهی با ناراحتی و عصبانیت به جونگکوک انداخت.
- منو اینطوری بغل نکن!
با تعجب ابرویی بالا انداخت و دستش رو روی گونهی تهیونگ حرکت داد اما خیلی زود پس زده شد و بهتش رو دوبرابر کرد.
- نمیبینی زخمی شدم؟
پوزخندی زد و ادامه داد.
- نبایدم ببینی به هرحال که من برات ارزشی ندارم
تازه متوجه کبودیها و زخمهای ریز و بزرگ پسر میشد... از فرط دلتنگی زیاد نمیتونست به چیزی دقت کنه.
تمام تمرکزش روی به اغوش کشیدنش و فرو رفتن در خلسهی آرامش بخشش بود.
- پاپی... من متاسفم
اونقدر غرقت بودم که نفهمیدم چه بلایی سرت اومده
- مهم نیست، ولی کاش حداقل تظاهر به نگران بودن میکردی...
پسر دستپاچه شده بود و نمیدونست چه ریاکشنی نشون بده.
معلومه که نگرانش بود، ولی نمیتونست بروزش بده و با به لمس کردن گونهاش و به اغوش کشیدنش دلتنگیاش رو به زبون آورده بود.
- نمیخوای بپرسی چه بلایی سرم اومده؟
- تا وقتی که خودت نخوای بگی چیزی ازت نمیپرسم
بهتره فعلا بریم خونه تا استراحت کنی
- نمیخوام!!
نفسش رو به آرومی بیرون داد و خودش رو کنترل کرد تا مثل همیشه عصبانیتش کار دستش نده.
- تهیونگ تو الان حالت خوب نیست، حتی نمیتونی درست یجا وایسی
با ملایمت دست سمت چپش رو نوازش کرد و از پشت دستهاش رو دور کمر باریکش قفل کرد.
YOU ARE READING
𝙵𝚒𝚛𝚜𝚝 𝙻𝚘𝚟𝚎||𝚔𝚘𝚘𝚔𝚟
Fanfictionتقریبا دیگه ناامید شده بود از همچی. حسابی خسته بود از آدمها، از خودش، از خدایی که به دادش نمیرسید ولی با اومدن فردی به زندگیش همه چیز تغییر میکنه حتی خودشم شروع به تغییر میکنه... - بهت اجازه نمیدم راجب کسی که عاشقشم و میپرستمش اینجوری حرف بزنی، پیر...