Part 5

121 19 1
                                    


دستش را زیر چانه اش زد و با چشم هایی که از خواب خمار بودند، خیره دوست پسر جذابش شد.

دل جان از این همه زیبایی لرزید و ناگهان از جایش بلند شد.

ییبو با تعجب نگاهش میکرد و جان دستش را گرفت و او را هم بلند کرد.

-کجا میریم

جان جوابی نداد و به سمت سرویس بهداشتی رستوران رفتند. ییبو چون تازه از خواب بیدار شده بود زیر لبی غر میزد و به زور بدنبال جان راه میرفت.

جان دستش را خیس کرد و صورت ییبو را شست.

-نکن خب

جان اخمی کرد و ییبو را بیشتر به خودش چسباند.

+با این چشمای خمارت دیوونم میکنی..دوست ندارم اینطوری ببیننت!

ییبو گونه اش را به شانه جان تکیه داد و چشمانش را بست.

-دیوونه

+دیوونه ی توام خب

با این کار جان، خوابش دیگر پریده بود ولی هنوز هم دلش میخواست بخوابد.

+باز کن دنیامو ببینمت

لبخند زیبایی زد و نچی گفت.

جان گونه اش را طولانی بوسید و در گوش ییبو زمزمه کرد.

+بذار ببینم تموم دنیامو

طاقت نیاورد و چشمانش را باز کرد.

نگاهش را به چشمان باز و زیبای ییبو داد و بوسه ای به پیشانی اش زد.

+بریم عزیزم

سر جایشان برگشتند و ییبو رو به روی جان نشست.

سرحال تر شده بود و با انگشتان جان ور میرفت و بازی میکرد.

-دستات خیلی قشنگن..دوسشون دارم

+توی تو قشنگ ترن

ییبو هینی کشید و با گونه های رنگ گرفته نگاه خشمگینی به جان انداخت.

-شیائو جان!

جان جلوی خندیدنش را گرفت و شانه ای بالا انداخت و چشمکی زد.

+خوبه عکس هم داریم، خودت هم میدونی

ییبو سریع خودش را جلو کشید و دستش را روی دهان جان گذاشت.

-هیچی نگو..جان تو خیلی بیحیایی..یکی بشنوه چی؟

بوسه ای کف دست ییبو نشاند و آرام دستش را کنار زد.

با خنده نگاهش را در صورت ییبو چرخاند.

+اونی هم که تو تخت بلند ناله میکنه و میگه محکم تر منم؟

ییبو دوباره دستش را روی دهان جان گذاشت و ایندفعه محکم نگه داشت.

از چشمان جان خنده اش را میخواند و خودش هم دست کمی نداشت ولی نمیخواست مرد رو به رویش پررو تر شود.

⌈𝗟𝗶𝘃𝗶𝗻𝗴 𝗠𝗮𝗱𝗻𝗲𝘀𝘀⌋Where stories live. Discover now