part 20

120 21 1
                                    


سلام قشنگای من

یه پارت طولانی و هیجانی خدمت شما🥲

منتظر نظرای قشنگتون هستم، مخصوصا سایلنت ریدرا:)❤🫂
****

ییبو زودتر از جان از ماشین پیاده شد و کش و قوسی به بدنش داد.

درد پایش کمی بهتر شده بود، ولی باید آرام راه میرفت تا آسیب بیشتری نبیند و کم‌کم بهتر شود.

جان پیاده شد و از عقب ماشین پالتویش را برداشت و پوشید.

نگاهش را به ییبو که با لبخند نظاره گرش بود داد.

به سمتش رفت و دست ییبو را در دست گرفت و انگشت‌هایشان درهم پنجه شد.

نیمه‌شب بود و مکان دوست داشتنی‌شان خلوت تر از همیشه.

شاید هم میتوان گفت که هیچ کسی جز خودشان، آنجا نبود.

هوا که سرد میشد‌، افراد کمتری به اینگونه مکان ها می‌آمدند و همین‌ باعث خوشحالی ییبو میشد.

لبخند روی لب‌های ییبو پررنگ تر شد و باهم به راه افتادند.

به همان پارک جنگلی بیرون شهر آمده بودند. همانجایی که اکثر اوقات برای تفریح می‌آمدند و برای‌شان پر از خاطره بود‌.

خاطره از اولین بار دیدن همدیگر، تا اکنون.

به سمت کافه بالای کوه کم ارتفاع رفتند.

ییبو خودش را به جان نزدیک‌تر کرد و سرش را روی شانه‌ی جان گذاشت.

در ذهن هردویشان، خاطرات‌شان در حال مرور شدن بود.

خنده‌ی آرام ییبو توجه جان را جلب کرد.

+به چی فکر میکنی ماهم؟

ییبو سرش را بلند کرد نگاهی به سر تا پای جان انداخت و خنده‌اش شدت گرفت.

جان که متوجه شد ییبو به چه چیزی فکر میکند، دستش را از دست ییبو بیرون کشید و ضربه‌ی محکمی به باسن ییبو زد.

با خنده ییبو را در آغوشش کشید.

+توله سگ

ییبو گاز محکمی از گردن جان گرفت و عقب کشید ابرویی بالا داد.

جان با گاز ییبو آخ بلندی گفت و با چشم‌های ریز شده به ییبو نگاه کرد.

ییبو با شیطنت به جان‌‌ نگاه میکرد و دوباره بلند خندید.

-آخه لعنتی تو اون روز صبح روز تعطیل اومده بودی اینجا برای پیاده روی، برای چی با کت‌ و شلوار اومده بودی؟

جان خندید و دست ییبو را گرفت و بوسه‌ی‌ نرمی به آن زد.

+بعدش میخواستم برم سر‌ قرار کاری

ییبو با ناز خودش را در آغوش جان فرو کرد و لب‌هایش را غنچه.

-توهم که دست و پاچلفتی

⌈𝗟𝗶𝘃𝗶𝗻𝗴 𝗠𝗮𝗱𝗻𝗲𝘀𝘀⌋Where stories live. Discover now