Chapter 28
The Music Box
[ چانگ بیول ]
با آخرین پس اندازم تمام پارچه ها وسایلی که نیاز دارم را میخرم و بخشی را از سجین قرض میگیرم.
تصمیم دارم فصل جدید زندگی ام را با بستن فصل آغاز کنم، مهم نیست چقدر برایم سخت و مضطرب کننده باشد.کمی دوختن بلدم اما باید اعتراف کنم تابحال سعی نکردم یک لباس را بدوزم. کارم بسیار سخت است اما قطعا زمانی که ازم میگیرد به اندازه پنج سالی که تلف کردم نخواهد بود.
با اتاق هیوشو میروم تا از او قیچی قرض بگیرم که اتفاقی صدایش را در حالیکه با کسی حرف میزند میشنوم.« احتمالا بسته به اینکه مشتری هاش کیان اون هارو به دو در متفاوت راهنمایی میکنه. » پشت تلفن میگوید.
هیوشو: « اون دختر برام اهمیتی نداره، فقط میخوام این ماجرا زودتر تموم شه قبل اینکه نامیوک دباره یه دردسر جدید برای خودش درست نکرده. »
« راجب چی صحبت میکنه ؟ منظورش ازون دختر منم ؟ کی پشت خطه ؟ » در فکر فرو میروم.از وقتی در اسپرینگ مستقر شدم شاهد اتفاقات عجیبی شده ام، رفتار هیوشو خیلی نسبت به گذشته ای که از میشناختم تغییر کرده است، نامیوک که اتفاقی وارد زندگی هیوشو شده است پسری است که مدتی در پمپ بنزین متروکه مشغول به کار بوده و به اتهام دزدی از هیوشو با او آَشنا شده است.
سانگ هون تاجر شناخته شده با رستوران ها زنجیره ای است که نامیوک قرضی بزرگ به او بدهکار بوده و دردسر هایش با او از آنجا شروع شده است اما درست نفهمیدم این بدهکاری نامیوک چگونه با دشمنی هیوشو با سانگ هون ختم شده است و چه ارتباطی میان این سه نفر وجود ندارد.
[ یون هیو-شو ]
بیول سرگرم کار خودش است و سعی دارد پنجره ای جدید برای آینده شغلی اش ایجاد کند، همه چی آرام به نظر میرسد اما در واقع نامیوک به طرز مشکوکی سرش در کار خودش است، پس از ماجرای بیمارستان بیول خیلی از من فاصله میگیرد و از من فرار میکند.صبح ها برای کار به سئول میرود و شب ها دیر وقت برمیگردد و با بیول راجب پسری به نام "ته" صحبت میکند، که یک نقاش خیابانی ولگرد است. او مادام میگوید چقدر برایش با ارزش است و میخواهد زودتر با ما آشنایش کند،
هرچند من نسبت به او حس خوبی ندارم، علاوه براینکه به نظر پسر دردسازی است پیشوند "ته" مرا یاد تهیون و تمام درد هایی می اندازد که فقط از بابت وجودش در زندگی ام تجربه کردم میاندازد.پس از گذشت چندین هفته وجود تهیون دیگر داشت بیش از اندازه غیر قابل تحمل میشد و هر روزی که به کلبه میآمد میان من و هپ یک بحث احمقانه پیش میآمد. هپ توجه بی قید و شرط برای تهیون به خرج میداد، به اندازه ای که گاهی اوقات از کارهای مهمش عقب میماند و من که از دور رابطه احمقانه میان آن دو را میدیدم مادام به تهیون بدرفتاری میکردم تا از زندگی امان بیرون رود اما هربار از هپ حرف میشنیدم.
YOU ARE READING
Spring Butterfly
Fanfictionسرمای سوزناک اسپرینگ با تمام درهاش، دستان خونین، بیمارستان ، قرص های لاغری و بالاترین طبقه یک ساختمان اداری بزرگ. یادداشت کردم. اما فقط یک خواب مزخرف هست که با خاطراتم بهم ریخته، قبل اینکه چشمانم را برای همیشه از این دنیا ببندم. اضافه کردم. میگویند...