Chapter 31
Deadly Pride
[ کونگ نام-هیوک ]
قاضی پرونده که لی یونگ-سان است بر روی صندلی اش مینشیند و برخلاف صورت گرم صمیمانه اش هرگاه وارد فضای دادگاه میشود کاملا جدی و حرفه ای میشود. ظاهرا پرونده پدرم آنقدر پیچیده شده است که تصمیم گرفتند آن را به قاضی دیگری انتقال دهند، لی یونگ سان نیز آن را پذیرفته است. به گفته او اظهارات دختری که قربانی پدرم بوده پیچیده تر از یک پرونده تجاوز است و برای همین است که پرونده او دوباره به جریان افتاده است.
شویو با ما نیامد اما بیول اصرار کرد که دلش میخواهد در دادگاه کنارم باشد.
با کوباندن چکش توسط لی یونگ سان، دختر به دیوان عالی سوگند خورده و شروع به بازگویی اظهاراتش میکند.
« من ساکن منطقه یانگجو ام، وقتی این اتفاق رخ داد حدود 15 سال سن داشتم، مادر و پدرم شاغل هستند من از مدرسه بازمیگشتم و یک ژاکت صورتی و شلوار جین به تن داشتم. همیشه پس از اینکه مدرسه ام تعطیل میشد با چند دوستم به خانه هایمان بازمیگشتیم و سر راه در پارکی به مدت یک ساعت بازی میکردیم.
آن روز آنها در مدرسه ماندند و من تنها می آمد وقتی به پارک رسیدم تصمیم گرفتم کمی وقت بگذرانم، پارک همیشه بسیار خلوت است. مردی را روی نیمکتی دیدم که داشت الکل میخورد. توجهی نکردم و سوار سرسره شدم و وقتی از سرسره پایین آمدم ناگهان مرد جلویم ظاهر شد. » مکث میکند، با دستانی که به وضوح میلرزند، جلوی تمام اعضای دادگاه لیوان آبی را سر میکشد و نفسی عمیق میکشد.
« ابتدا خوب با من برخورد کرد و پیشنهاد داد برایم آبنبات بخرد، اما من قبول نکردم. سعی کردم از سرسره دور شوم و سریعتر به خانه برگردم اما ناگهان شانه ام را محکم با دستش گرفت و دوباره مرا به دهانه بیرونی سرسره هل داد. » صدایش شروع به لرزیدن میکند.
« بعدش.. » اشک هایش جاری میشود.
« بعدش- » نمیتواند حرفش را کامل کند.
لی یونگ سان: « نیازی به تکمیل ادامه اظهاراتتون نیست ما آنهارا کامل بررسی کرده ایم. »
دستیار قاضی: « خواهشمندیم آنچه در میان تعرض به شما گفته شد را در حضور هیئت ژوری بازگو کنید. »
اشک هایش را پاک میکند و ادامه میدهد.
« او در میان تعرض چیزهایی درمورد دیگر قربانی های که به آنها تعرض کرده بوده است گفت. »
« مادام مرا با پسری مقایسه میکرد، در حین تعرض در گوشم تکرار میکرد که من به خوبی آن نیستم. »
« درمورد بدنش حرف میزد و تمام بلاهای وحشتناکی که سرش آورده است. » با شنیدن اینها خشکم میزند.
ESTÁS LEYENDO
Spring Butterfly
Fanficسرمای سوزناک اسپرینگ با تمام درهاش، دستان خونین، بیمارستان ، قرص های لاغری و بالاترین طبقه یک ساختمان اداری بزرگ. یادداشت کردم. اما فقط یک خواب مزخرف هست که با خاطراتم بهم ریخته، قبل اینکه چشمانم را برای همیشه از این دنیا ببندم. اضافه کردم. میگویند...