•38•

12 2 0
                                    

Chapter 38
A Dormant Volcano
[ کونگ نام-هیوک ]
نگران حال شویو هستم، وقتی تنها چند لحظه پیش جلوی چشمانم بی حال به نظر می‌رسید نمی‌توانم تنهایش بگذارم. بنابراین با بی توجهی به هشدار شویو پشت سرش می‌روم. امیدوارم نگرانی ام را درک کند.
به پیست می‌روم، بیول که به نظر می‌رسد از تمام اتفاقات گیج شده است پشت سرم می‌آید. صحنه ای که با آن روبه رو می‌شویم خیلی عجیب است. تهیون در مقابل هیچول ایستاده و جوری با او بحث می‌کند انگار مدت هاست او را می‌شناسد.

این چه طور تصادفی است که تهیون هیچول را می‌شناسد ؟ همه چی خیلی پیچیده است. صدایشان بلند می‌شود آنقدر بلند که کل سالن می‌توانند بشنوند. آنها درست جلوی ورودی پیست باهم راجب فردی صحبت می‌کنند. خیلی زود می‌فهمم موضوع دعوا من هستم.
آنقدر تنش میانشان زیاد می‌شود که دیگر به وضوح همه چیز را می‌شنوم. هیچول تهیون را بخاطر دوستی با من یک احمق خطاب می‌کند و با قاطعیت به او هشدار می‌دهد که از من فاصله بگیرد، چون من از او سو استفاده می‌کنم.

تابحال در طول زندگی‌ام انقدر احساس شرمساری و کوچک بودن نکرده بودم. او با اطمینان به تمام اطرافیانم هشدار می‌دهد از من فاصله بگیرند، تهیون، هیوشو و تمام افرادی که در آن سالن حضور دارند. از خودم می‌ترسم، یعنی من انقدر خطرناک و چندش آور هستم ؟ آیا من چنین کسی هستم ؟ آیا من دارم به همه ضربه می‌زنم ؟

هیچول: « تهیون بهانه نیار، اون پسر یه خلافکاره متجاوزگره ! اون ذاتش خرابه ! »  
شاید حق با او باشد، ذات من خراب است، حتی وجودم برای اذیت شدن اطرافیانم کافی است. اول ضربه ای که به هیوشو زدم، بیول و دوستش را بیکار کردم، روال زندگی تهیون را بهم ریختم، روی لی یونگ سان را زمین زدم و مهم تر از همه تبدیل به فردی شدم که تمام روابط را از بین می‌برد. اگر نباشم همه چی بهتر خواهند بود. 

در حالیکه هیچول بدون اینکه وجود مرا حس کند با شویو و تهیون آنگونه حرف میزند، حس میکنم واقعا باید بروم و دیگر سر راه هیچ کدامشان قرار نگیرم.
با اشاره شویو، هیچول برمی‌گردد تا به من نگاه کند. همه ی اهالی سالن ناگهان توجهشان به من جلب می‌شود. حتما همه متوجه شده اند که موضوع بحث من هستم. آرام عقب می‌روم، آنها در گوش یکدیگر پچ پچ می‌کنند و مرا به انگشتانشان نشان می‌دهند. انگشتانی که فرقی با سلاح ندارند.
همان لحظه سریعا از آنجا دور میشوم.

[ چانگ بیول ]
سانگ هون کار خودش را کرده است، هدفش نابود کردن روابطمان بود. بهم ریختن آرامش نامیوک و هیوشو، دشمن کردن هیچول با ما بهترین روش برای عذاب دادن آن دو است. هیچول بلند حرف هایش را می‌زند بی آنکه عواقبش را بداند، درست است که این اتفاق بخاطر اشتباه نامیوک رخ داده است. اما او سازوار شنیدن این تهمت هارا نیست.

او مقصر گناه های پدرش نیست و او فقط سعی دارد اوضاع را بهتر کند. 
آنقدر غرق در فکر شدم که ناگهان متوجه می‌شوم نامیوک دارد به سرعت دور می‌شود. 
« نامیوک ! » بی درنگ اسمش را فریاد می‌زنم و سعی می‌کنم دنبالش بروم اما دیگر دیر می‌شود، او خیلی زود از میدان دیدم خارج می‌شود.

Spring ButterflyWhere stories live. Discover now