Note 34📝

159 32 33
                                    

لیسا سرش رو بین دست هاش گرفت و زمزمه کرد " نمی‌دونم... من دیگه واقعا نمی‌دونم دارم روانی می‌شم"

" نظرت چیه با تموم کردن اون دفتر شروع کنیم؟ "

با یه آه بلند اون سرش رو پایین آورد و به دفتر روی پاهاش نگاه کرد. آره احتمالا باید این نوشته ها رو تموم کنه و بعد از اون تصمیم بگیرن.

__________________

March 10, 2021

می‌دونم، دارم متوجه می‌شم. با دیدن تاریخ خودم هم شوکه شدم.

چهار سال از آخرین یادداشتی که این‌جا گذاشتم می‌گذره.

زمان واقعا فقط یکی از عنصر های زندگی کردنه، درست مثل هر چیزی که توی زندگی داریم. ما پلک می‌زنیم و به همین راحتی چندین سال گذشته. یکدفعه خودمون رو توی وضعیتی می‌بینیم که غیر ممکن ها برامون ممکن شده، یا جایی قرار داریم که قبلا به ذهنمون خطور هم نمی‌کرد.

یکدفعه می‌بینیم پیر شدیم و کل زندگی‌مون رو از چشم گذروندیم.

اما سوال این‌جاست. ما واقعا زندگی کردیم؟

یا به چیز های کوچیکی اهمیت دادیم که هیچ‌وقت هیچ اهمیتی نداشتن.

مثلا یادمه وقتی بچه بودم یه نمره کمتر می‌گرفتم، نفر دوم کلاس می‌شدم و انگار دنیا برام تموم شده. هیچ چیز دیگه ای برام معنا نداشت و فقط برای اون یه نمره ناراحت بودم.
اما زندگی خیلی فراتر از اون یه نمره بود، و همزمان خیلی ساده تر از اون یه نمره بود.

می‌بینی، من برای اون یه چیز کوچیک ناراحت بودم. در صورتی که هیچ اثری توی زندگی نداشت.

من برای امتحانات ورودی و دانشگاه نگران بودم. اما هیچ اثری توی زندگیم نداشت.
فکر می‌کردم اگه توی اون امتحانات قبول نشم قراره بدترین زندگی رو داشته باشم. اما اشتباه می‌کردم.

مشکلات همیشه هستن. هرچه‌قدر بیش‌تر زیاده خواه باشی مشکلاتت هم بیش‌تر می‌شن.

هرچی متفاوت تر از جامعه باشی جلوتر رفتن برات سخت تر می‌شه.

این اتفاقی بود که برای من افتاد. و این درسی بود که از زندگی گرفتم.

من و دوست هام باهم فارغ التحصیل شدیم. هر کدوم یه شغل رو در پیش گرفتیم و راه هامون جدا شد. اما هیچ‌وقت همدیگه رو فراموش نکردیم.

و قضیه این‌جاست لیسا، من می‌خوام برگردم به بچگی هام و رویاهام رو پایین بیارم. می‌خوام حافظه‌ی تو رو از ذهنم پاک کنم.

این چیزیه که هر روز دارم به خودم می‌گم. کاش تو هیچ‌وقت وارد زندگیم نمی‌شدی. چون الان زندگیم چند برابر پیچیده تر شده.

تو باعث می‌شی احساس کنم بی نقص ترین آدم روی زمینم، و همین ترس این رو به ذهنم می‌ندازه که نکنه من بی نقص ترین نباشم و تو یه روزی ولم کنی.

Jennie's Notes ( A JENLISA FANFICTION)Where stories live. Discover now