~Hobby~

2.1K 428 268
                                    

هری نگاهی به هیناتای رنگ پریده که روی صندلی نشسته می‌کنه. تازه رسیده مغازه و از رنگ پریده‌ش معلومه همه چیزو میخواد بالا بیاره. هری جلو میره و زانو میزنه کنار صندلی هیناتا. دستاشو می‌گیره و از سرماش تعجب می‌کنه.

« هینا؟ نگاه کن منو. حالت خوبه؟ میخوای بالا بیاری؟ »

هیناتا بی‌حال سرشو می‌چرخونه سمت هری. چشماش پر می‌شه از اشک و دستاشو باز می‌کنه از هم. هری بلند می‌شه و بغلش می‌کنه. هیناتا گونه‌ش رو به شونه‌ی هری تکیه میده و هری میره سمت دستشویی. اهمیت نمیده که بقیه چی می‌گن. دلش نمیخواد دوست صمیمیش انقدر حالش بد باشه.

« چی شده آخه؟ اگه حالت بد بود انقدر می‌گفتی من بیام پیشت. »

هیناتا چیزی نمیگه و لباشو به هم فشار میده. هری دست میشه روی موهاش و با آروم‌ترین لحنی که تا حالا از خودش شنیده حرف می‌زنه.

« حالت تهوع داری؟ بیا. کمکت می‌کنم. خب؟ »

مطیع حرفای هری سمت در دستشویی میره. هری زیربغل هیناتا رو میگیره و کمکش می‌کنه رو زانوهاش بشینه کف زمین دستشویی. موهای هیناتا رو جمع می‌کنه و پشتشو می‌ماله.

« اگه میخوای بالا بیار. باشه؟ »

هیناتا سر تکون میده و درمونده به توالت نگاه می‌کنه. هری یه دستشو پشت هینا میذاره و کنارش می‌شینه. دستشو جلوی دهن هیناتا می‌بره.

« دهنتو باز کن. کمکت کنم بالا بیاری درست میشی. »

دهنشو باز می‌کنه و هری انگشت اشاره‌شو تا جایی که می‌تونه پایین می‌بره. گونه‌های هیناتا سرخ می‌شه و یه کم بعد دولا می‌شه روی توالت تا هر چی الکل از دیشب و صبح خورده بالا بیاره. صبح وقتی بیدار شد، یه تکست از راس داشت که بهش گفته بود دیگه هیچ‌وقت سمتش نیاد چون همه‌چیز بین اون و دوست‌دختر جدیدش جدیه و نمیخواد دختره ناراحت شه. همون باعث شد ذخیره‌ی الکل مهمونیاشو تموم کنه که فقط یادش بره همه چیزو.

« هینا؟ نگاهم کن عزیزم. هری بمیره و نبینه اینقدر حالت بده خب. میتونی پاشی؟ بیا ببرمت دکتری جایی. »

هیناتا سر به دو طرف تکون میده و یواش بلند میشه. فلاش تانکو میکشه و به هری نگاه می‌کنه. هری زیر بازوشو می‌گیره و وقتی میان بیرون، چند نفر دارن نگاهشون می‌کنن. هینا می‌شینه روی صندلی و هری میره سمت پیرزنی که اونجا ایستاده و انگار منتظرشه.

موهاش سفیده و تهش رگه‌های بنفش داره. روی مچ پیرزن یه نوشته تتو شده و همین باعث میشه هری گیج‌تر بشه و یه دستشو به پیشخوان تکیه بده.

« خوش اومدین. میتونم کمکتون کنم؟ »

پیرزن تیز نگاه می‌کنه به هری و انگار توش دنبال یه چیزی می‌گرده. هری کلافه می‌شه و برمیگرده سمت هینا. چشماشو بسته و تکیه داده سرشو به پشتی صندلی. دوباره نگاهشو می‌چرخونه سمت پیرزن. پیرزن دستی به موهاش می‌کشه و با صدایی که خیلی نرم و جوون به نظر میاد و لهجه‌ی آشنایی حرف می‌زنه.

Lollipop [L.S]Where stories live. Discover now