~Bovetti~

1.5K 209 162
                                    

با عرض معذرت و تشکر از شمایی که هنوز می‌خونی لالیپاپ رو، کامنت و ووت شما مایه‌ی افزایش انگیزه‌ی این نویسنده‌ی بی‌انگیزه‌ست. سفر خوشی رو برای شما آرزومندیم.
****

«و اونجا بود که آیدن زنگ خونه رو زد و اونقدر گریه کرده بود که از چشم چپش خون می‌اومد. حتی جونِ صحبت نداشت و نتونست بهم توضیح بده چشه. تا اومدیم دست بدیم بهش من و هری، غش کرد و افتاد جلوی پای ما. مگه نه هری؟ هری؟ چرا می‌خندی؟»

همین کافیه تا هری بلند بخنده و دولا بشه. لندن هم دست کمی ازش نداره ولی آیدن کاملا سرخه و به زمین خیره‌ست. لویی پوزخندی می‌زنه.

«دیدی که هری هم تایید کرد. بعد با هزار بدبختی به هوش آوردیمش، پشت فرمون بود که بهش گفتم بریم قبرستان و اون دوباره غش کرد. منم مجبور شدم با عصا ادامه‌ی راه رو تا اونجا رانندگی کنم.»

لویی با یه لبخند یه گاز به سیب می‌زنه و با عصا به بازوی آیدن می‌کوبه.

«سیب می‌خوری اسم‌خوشگله؟»

لندن خندیدن رو تموم می‌کنه و دست آیدن رو می‌گیره و فشار میده. گوشاش سرخه و خجالت می‌کشه، اما به لندن نگاهی می‌ندازه و به زور لبخند می‌زنه. لندن چشم غره‌ای به لویی میره.

«بسه دیگه بی‌مزه، چیزی ازش نموند دیگه.»

«اوه هری! از چیزش بهت گفتم؟»

لندن جیغی می‌زنه و این بار آیدن هم می‌خنده. هری دستاشو محکم دور کمر لویی می‌پیچه و می‌کشتش تو بغلش. دوست داره لویی رو عمیق‌تر از همیشه ببوسه وقتی قیافه‌ش موقع اذیت کردن عوض می‌شه.

«چرا خودت رو نمی‌گی؟ تا دو هفته موهات رو نشستی چون هری بهشون دست زده بود؟»

لویی درجا خشک می‌شه و با ابروهای بالا رفته به لندن نگاه می‌کنه. لندن پوزخندی می‌زنه و به آیدن نگاهی می‌ندازه.

«انتقامتو می‌گیرم. صبر کن و ببین.»

لویی گوشای هری رو می‌گیره و سرش رو تکون میده.

«دروغ میگه. به حرفش گوش نده. میخواد خودشو توی باسن آیدن جا بده، برای همین اینا رو میگه.»

هری می‌خنده و یواش لویی رو بلند می‌کنه تا روی پاهاش بنشونتش. هری نگاهی به لندن و آیدن می‌ندازه و بعد یواش لویی رو می‌بوسه.

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Sep 19, 2020 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Lollipop [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora