ببینین کی اینجاس :') شنیدم میخواین بترکونین با کامنت و ووت
لویی از ماشین گلگر پیاده میشه و کیسههای خریدو از صندلی عقب برمیداره. لوازم آرایشی جدیدش، کلی شکلات و پاستیل و یه سری لباس که جوانا توی انتخابشون کمکش کرده.
جوانا ماشینو پارک میکنه و جلوتر از لویی راه میفته سمت خونه. کفشاشو تقریبا پرت میکنه جلوی در و میره توی هال، جایی که احتمالا دوست پسرش نشسته.
« هی گلگر. »
گلگر میخنده و یه کم جمع و جور میشینه تا جوانا جا شه کنارش. یواش روی لبای جوانا رو میبوسه و نگاهی به لویی که با اون همه کیسهی خرید به زور داره از در تو میاد میندازه.
« اون واقعا شبیهته جی. »
جوانا سر تکون میده و به شونهی گلگر تکیه میده. صدای گرمزه که میاد.
« لویی؟ اومدی؟ »
لویی دمپاییای آبی روفرشیشو میپوشه و وسایلپ میذاره پایین تا گرمزو بغل کنه. دستای پیرزن دور کمر نوهش قفل میشه.
« شنیدم ریختین رو هم. آره؟ »
لویی بلند میخنده و جدا میشه. نگاهی به گرمز میندازه که کمکش کنه ولی گرمز موهای تازه رنگ شدهشو عقب میده و دستشو تا جای ممکن بالا میبره و آستین لباسشو میکشه پایین.
« ببین. یه تتو زدم روی زیر بغلم. نگاهش کن. »
لویی سر جلو میبره و از بوی بد زیربغل گرمز خودشو میکشه عقب. گرمز بلند میخنده و شونه بالا میندازه. لویی دولا میشه و خریدا رو از روی زمین برمیداره.
« گرمز، توی قرن بیست و یک ما حموم داریم و حولههای استریل که میتونی بری حموم و بیای و خودتو باهاشون خشک کنی. »
گرمز نچ غلیظی میگه و نگاه خشمگینی سمت جوانا و گلگر میندازه.
« من خونه به دوش بودم دو روز. »
« دقیقا کجا بودی؟ »
« خونهی مادربزرگ دوستت. زنِ بیچاره. خیلی وقته مرده و شوهرش تنها زندگی میکنه. هیچوقت وقتی زنده بود نتونستم برم خونهش. »
لویی نمیتونه جلوی خندهشو بگیره. گرمز با حرص موهاشو عقب میده.
« موهامو سشوار کردم و یه طوری خودش میندازه توی صورتم انگار موی صورتمه. »
لویی مطمئنا شبیه مادربزرگشه به جز قسمت جوکای بیمزهای که گرمز داره. اون حتی توی مصرف الکل شبیه گرمزه و توی عشق ورزیدن هم دست کمی ازش نداره.
« اون برات خریدتشون؟ »
لویی وسایلو پرت میکنه جلوی کمد و با ذوق کف زمین میشینه. اول از همه سراغ ساک لوازم آرایشی میره. اون لاکای رنگین کمونی و سایه چشمای اکلیل دار چیزی نبود که لویی بتونه حالا حالاها با پول خودش بخره.