هری پتو رو روی شونههای هیناتا میکشه و سعی میکنه درست نفس بکشه تا سنگینیای که از درد کشیدن هینا توی قلبشه رو از بین ببره. همیشه وقتی یکی که دوسش داره اذیت میشه، خونش آهن مذاب میشه و قلبشو سنگین میکنه. اونقدری که دلش میخواد در بیاره قلبشو که هیچی رو حس نکنه.
در اتاقو بعد از زیاد کردن درجهی شوفاژ اتاق میبنده و میره توی آشپزخونه. حالا که هیناتا دو تا قاشقم از سوپ نخورده، اونم علاقهای به خوردن چیزی نداره. همهی غذا ها رو جابجا میکنه و میذاره توی یخچال. لامپا رو خاموش میکنه و توی تاریکی میره سمت اتاق هیناتا.
شبایی که هینا حالش بده، مثلا پریوده یا سرما خورده یا هرچیزی، هری میره پیشش میخوابه و موقع خوابیدن محکم بغلش میکنه. همونکاریو میکنه که پدر هیناتا قبل از این که خودشو بکشه میکرد باهاش. هیناتا خیلی خوب یادشه. مادرش از سرطان سینه مرد و پدرش نتونست بیشتر از چهار سال دووم بیاره. یه دختر شونزده ساله رو توی اوج نوجوونی ول کرد و ترجیح داد بره پیش زنش.
در عوض، وقتایی که هری به هم ریختهس و فکرش مشغوله، هینا میره خونهش و براش غذا میپزه. لباساشو میندازه توی لباسشویی و رو تختی رو مرتب میکنه. هری میشینه روی مبل تک نفرهش و هیناتا دستاشو میذاره روی شونهی هری. از بازوهاش تا گردنشو براش میماله. آخر از همه، موهاشو شونه میکنه و دستاشو اونقدر لاشون حرکت میده که گردن هری از خواب شل بشه.
هری این دفعه پاهاشو دور پاهای یخ هینا میپیچه. یواش روی کتف هیناتا رو میبوسه و میذاره خواب بیاد و ضربان قلبشو مرتب کنه براش. تا خود صبح، خوابش سبکه که اگه هیناتا کارش داشت یا خواست بره دستشویی یا غذا بخوره، با یه تکون ساده بیدار شه.
صبح، وقتی خورشید زمستونی بیجون از بین پردهی اتاق رد میشه، هری بیدار میشه و بعد از یواش بوسیدن موهای هیناتا، آروم صداش میکنه. هیناتا بیحس خودشو توی بغل هری مچاله میکنه. درد معدهش از همیشه بیشتره. گرسنهشه و در عین حال دلیلی برای خوردن چیزی نداره.
« هینا؟ چی میخوری؟ »
هیناتا چشماشو باز نمیکنه. محکم فشارشون میده به هم و یه قطره اشک از پلکای چین خوردهش پایین میاد. با نوک انگشتش اشکشو پاک میکنه و دستشو روی موهای هیناتا میکشه.
« میرم برات از کافهی مورد علاقهت شکلات داغ و کیک بگیرم. گریه نکنیا. باشه؟ »
هینا سر تکون میده و هری بعد بوسیدن پیشونیش بلند میشه. یه کاپشن از توی کمد درمیاره و میپوشتش. اونقدر به خونهی هم رفت و آمد میکنن که دو دست از لباسای هم دیگه رو توی خونه نگه میدارن برای مواقع اضطراری.