~Skittles~

1.6K 351 283
                                    

هری از پنجره میاد داخل خونه و وقتی نور بنفشو می‌بینه دلش میخواد دوباره برگرده خونه‌ش. چشماشو می‌گیره و می‌شینه پایین تخت. سرش رو تکیه میده به تشک تخت و بی‌اختیار می‌زنه زیر گریه. اینجا اتاقش بوده. اینجا جایی بود که ویل می‌خوابید و زندگی می‌کرد. اینجا دیوارایی بودن که ویل صداش می‌کرد خونه. اینجا هنوزم بوی ویل میداد.

هری یاد اولین روز بدون ویل افتاد. این اتاقا اندازه‌ی هری احساس خالی بودن کردن وقتی ویل مرد؟ هری هیچ فرمول فیزیکی‌ای رو پیدا نمی‌کرد که باهاش بتونه قلبشو پر کنه. هیچی دردشو کم نمی‌کرد. نه دیدن ستاره‌ها و نه فکر کردن به کرمچاله‌ها. همه‌شون حال‌به‌هم‌زن بودن بدون اون.

لویی گیج خواب چشماشو باز می‌کنه تا ببینه صدا از کجاست. با دیدن هری روبروش، از جاش می‌پره و هین آرومی میگه. هری با چشمای خیس بهش نگاه می‌کنه و منتظر می‌مونه تا هر اتفاقی که قراره بیفته بیفته.

« هی. چیزی شده؟ هیناتا خوبه؟ »

هری سر تکون میده. لویی نفس عمیقی می‌کشه و دستشو به چشماش می‌ماله تا از خواب بیدار شه.

« سرت درد می‌کنه باز؟ »

هری سر تکون میده و به سقف اتاق نگاه می‌کنه تا بغضشو بخوره. لویی از تخت پایین میاد و می‌شینه روی پاهای هری. محکم بغلش می‌کنه و دستشو آروم روی پشتش حرکت می‌ده.

« چی شده هری؟ »

هری لبشو بین دندوناش فشار می‌ده و موهای لویی رو بو می‌کنه. لویی نفس عمیقی می‌کشه و خمیازه‌شو بدون باز کردن دهنش می‌کشه تا هری رو ناراحت‌تر نکنه. هری نمی‌خواد از بغل لویی بیرون بیاد.

« هری؟ حالت بد میشه اگه همینجوری گریه کنی. چهل و پنج دقیقه شده. »

لویی زمزمه می‌کنه و سرشو برای چندمین بار توی این چهل و پنج دقیقه میاره عقب. مثل دفعه‌های قبل اول اشکای هری رو پاک می‌کنه و نگاهش می‌کنه. هری سرشو تکون میده به دو طرف و دستاشو دور کمر لویی حلقه می‌کنه.

« بغلم کن. »

لویی ابروهای هری رو مرتب می‌کنه و دوباره دستاشو دور شونه‌ی هری می‌پیچه. هری دوباره گریه کردنو شروع می‌کنه و یه ربع دیگه ادامه میده. لویی وقتی می‌فهمه گریه‌ش تموم شده، از روی پاهاش بلند می‌شه و چشمای هری رو با ملحفه میبنده.

« نگاه نکن تا بیام. دست نزنی بهشا. »

هری سر تکون میده و دماغشو بالا میکشه. لویی منبع شکلاتشو از توی کمد لباسش درمیاره و دو تا بسته شکلات تخته‌ای بیرون میاره.

« الان فشارت افتاده. اینو بخور بعد اگه خواستی برگرد خونه. »

چشمای هری رو باز می‌کنه. هری به شکلاتای دست لویی نگاه می‌کنه و سرشو به دو طرف تکون میده.

Lollipop [L.S]Where stories live. Discover now