~Haribo~

1.6K 334 343
                                    

لویی در اتاقو قفل می‌کنه و یواش جعبه‌ی گل‌گلی رو از زیر تختش درمیاره. از شونزده سالگیش هر سال روز تولدش و روز ولنتاین از یه ناشناسی این کادوها می‌رسه. کادوها چیزای مختلفین. دفتر خاطرات بعضی وقتا، یه آلبوم موسیقی، یا حتی یه جفت کفش ساده.

لویی در‌ جعبه رو طوری باز می‌کنه که انگار یکی داره نگاهش می‌کنه. چشماشو ریز می‌کنه و به خرس عروسکی زشت و قدیمی داخل خرس زل می‌زنه. پوفی می‌کشه و عصبی خرسو از توی جعبه درمیاره. گوش خرس پاره‌س و روی شکمش جای لکه مونده.

« ناشناس احمق. کاش بپرسه من چی میخوام و بعد کادو بده. »

خرسو میذاره روی پاتختی‌ش و لامپو خاموش می‌کنه. چراغ خواب بنفشی که هری بهش داده رو روشن می‌کنه و ریز می‌خنده. از ذوق پاهاشو می‌کوبه به تخت و سرشو می‌بره زیر بالش تا صداش نرسه بیرون اتاق. هری موقع دادن کادو بهش بغلش کرد و لویی هم گونه‌شو بوسیده بود. می‌تونست لباشو قاب کنه و بزنه به دیوار اتاقش.

هری چشماشو به هم فشار میده و با حرص برای بار سوم داد میزنه. میدونه هیناتا این کارو می‌کنه تا اذیتش کنه و مجبورش کنه احساساتشو ابراز کنه.

« من روی لویی کراش دارم هیناتا. شنیدی؟ »

هیناتا نچی میگه و تکیه میده به مبل. هری با حرص نفسشو فوت میکنه بیرون و لگدی به میز جلوش میزنه که باعث میشه میز چند سانت بره جلو.

« پس داری بهم میگی که تو خیلی یهویی، درست بعد این که پرتش کردی پایین از بالای نردبون روش کراش داری؟ »

« من پرتش نکردم پایین. »

« وقتی یه کاری رو می‌تونی انجام بدی تا از یه اتفاق جلوگیری کنی ولی کاره رو انجام نمیدی، درواقع کمک کردی به انجامش. »

« اینطوری نیست. اون نردبون لعنتی مشکل داشت و من... خیلی خب. آره. من یه جورایی توی افتادنش نقش داشتم. »

هیناتا با پیروزی بهش نگاه می‌کنه و پاهاشو جمع می‌کنه توی شکمش. چونه‌شو روی زانوهاش میذاره و به هری نگاه می‌کنه.

« خب؟ الان میگی باور کنمت؟ »

« خب معلومه که آره. »

« هری، تو مطمئنی روی گرمز کراش نداری؟ »

هری با حرص دادی میزنه و موهاشو می‌کشه. هیناتا میخنده و لاک ناخنای پاشو پاک می‌کنه. هری دستاشو بالا میبره و داد میزنه.

« پشیمونم کردی. باشه؟ من دیگه تو رو هم نمیشناسم. »

هیناتا میخنده و سر تکون میده.

Lollipop [L.S]Where stories live. Discover now