~M & M~

1.8K 351 459
                                    

صدای پا میاد. لویی ترسیده سعی می‌کنه درو بسته نگه داره ولی در با شدت باز می‌شه و یه مرد سیاه‌پوش میاد داخل. لویی بلند هری رو صدا می‌کنه و انگار سعی می‌کنه با جثه‌ی کوچیکش چیز بزرگی رو مخفی کنه از دید اون مرد. مرد عصبی از توی جیبش یه چاقو درمیاره. دسته‌ی چاقو صورتیه. برقش لویی رو می‌ترسونه. ترسیده هری رو صدا می‌کنه و کمک میخواد.

مرد میاد جلو و انگشتاشو رو دهن لویی میذاره. سردی چاقو رو روی گردنش حس می‌کنه و نفسای مردو. ترسیده اشک می‌ریزه و مرد تهدید می‌کنه.

« بهم بگو کجاست و ساکت بشین همینجا وگرنه با همین می‌کشمت و نمیذارم جنازه‌ت برسه دستش. »

لویی با ترس سرشو به دو طرف تکون میده. زندگی خودش مهم‌تره یا اون؟ آرزوی هری مهم‌تره یا خودش؟ مرد چاقو رو فشار میده.

« دهنتو باز کن. کجاست؟ »

لویی تصمیمشو گرفته. چیزی نمی‌گه. هیچ‌وقت. حتی اگه بمیره هم مهم نیست. می‌دونه هری تا راس ساعت هفت شب خونه نیست. چشماشو می‌بنده و منتظر می‌مونه. در باز می‌شه. هری اونجاست و فشار چاقو بیشتر می‌شه. دست از روی دهنش برداشته می‌شه. می‌خواد داد بزنه اسم هریو و بهش بگه چه خبره ولی تیزی چاقو رو تا وسط گلوش حس می‌کنه و درد اونقدر زیاده که روحش از تنش خارج می‌شه. جلوی چشمای هری.

لویی داد بلندی می‌کشه و از خواب می‌پره. چشماش در عرض چند ثانیه از اشک پر می‌شه و دستاش دور گردنش می‌شینه. نفساشو عمیق و با صدا می‌کشه تا مطمئن شه خواب بوده.

از جاش بلند می‌شه و آستینای لباس هری رو می‌کشه کف دستش. لباسای هری اونقدر براش گشادن که نزدیکه از سرشونه‌ش لیز بخورن و بیفتن. توی آینه‌ی روی در کمد سیاهی پخش شده دور چشمش می‌ترسونتش.

از در اتاق بیرون میره و صدای کم تلویزیون و نورش که تنها نور هاله باعث می‌شه خودکار بره اونجا تا به هری برسه. هری جلوی تلویزیون روی کاناپه نشسته و صورتش معلوم نیست. با شنیدن صدای فین‌فین لویی به حرف میاد.

« هری؟ »

هری سریع و دستپاچه فیلمو استپ می‌زنه و برمیگرده سمت لویی. لویی وقتی می‌بینه چشمای هری ناراحتن، لباشو می‌کشه داخل دهنش و به سقف نگاه می‌کنه.

« من... اممم... خواب بد دیدم و فکر کنم نیاز دارم یه کاری کنم. »

هری سرفه‌ای می‌کنه و صاف می‌شینه.

« قرص میخوای؟ »

لویی نچ غلیظی می‌گه و همزمان چشماشو میبنده و سرشو به دو طرف تکون میده. نور کم هال باعث شده حتی ترسناک به نظر بیاد.

« میخوای چیزی بخوری؟ »

« نچ. »

« میخوای هوا بخوری؟ »

Lollipop [L.S]Where stories live. Discover now