هری مشغول خرد کردن گوجههای توی ظرفه که یه پیام میاد و صفحهی گوشیش روشن میشه. بیاهمیت بهش به کارش ادامه میده تا زمانی که از گوشهی چشمش ایموجی فندق رو میبینه. تقریبا میپره و روی گوشی فرود میاد. کل آب گوجه دور گوشیش و روی اسکرین میریزه.
« توضیح داشتی. هنوزم داری؟ »
هری نفس عمیقی میکشه و سرشو اونقدر تکون میده تا موهاش از کشش بیرون میان. دستشو با گوشهی لباسش خشک میکنه و تند تایپ میکنه.
« آره. خوبی؟ کجا ببینمت؟ کِی؟ چطوری؟ »
لویی از دیدن سرعت هری توی جواب دادن تکست خندهش میگیره. و این که این طولانیترین تکستیه که تا حالا هری بهش داده.« هر جا تو بگی. زمانش مهم نیست. »
میدونه اگه با روزی که قراره برای تزیین خونهی کارتل برن یکی باشه لندن زندهش نمیذاره. اون دو هفته و سه روزه توی اتاقش میمونه و هیچ جا نمیره. حتی وقتی از در اتاقش بیرون رفت، لندن با مسخرگی تمام گفت که پوستش سفیدتر شده از قبل.
« نه. تو کجا راحتی؟ »
هری منتظر گوشیشو دستش میگیره و میتونه حس کنه قلبش توی دهنشه. لویی میخواد باهاش حرف بزنه. این یه فرصته. نیست؟
« من همه جا راحتم. »
لویی ریز میخنده. شبیه نوجوونایی که دارن به کراششون تکست میدن گر میگیره و ذوق میکنه.
« یه جا بگو. »
لویی به پیشونیش میکوبه. میدونه اگه خودش جا رو مشخص نکنه، هری تا صبح به این مدلی تکست دادنش ادامه میده.
« فردا بستنی فروشی نزدیک فروشگاه. اوکی؟ »
هری نفس عمیقی میکشه و موهاشو با حرص کنار میزنه تا درست تایپ کنه.
« تو بهتری؟ میتونی راه بیای؟ اذیت نمیشی؟ »
لویی لبخند پهنی میزنه و لاک سرخابیشو برمیداره. یه دستی تایپ میکنه و با دست دیگه دنبال برق ناخن میگرده.
« نه. عشق فلجم کرده. »
میشینه روی تخت و در لاکو باز میکنه. جواب هری میاد و باعث میشه بلند بزنه زیر خنده.
« تو ژن گرمزو داری. »
خندهش که تموم شد گوشی رو لاک میکنه و میذاره یه جای دور تا چشمش بهش نیفته. اگه جوانا میموند پیشش خیلی بهتر از این میشد که تکست بده بهش و بپرسه چطوره. اونا حداقلش با دوازده ساعت فاصله زمانی جواب همو میدادن.
دونه دونه ناخناشو لاک میزنه و منتظر میمونه تا خشک شه. میتونه هریو ببخشه؟ ولی هیچ دلیل منطقیای نیست که بگه اگه شبیه ویل نبود هری دوستش داشت بازم یا نه. هیچ مدرکی نیست.