مطمئنا اگه الان ازش میپرسیدن چرا داره با اون پسر عجیب توی خیابونها قدم میزنه تا اونو به خونه اش برسونه جوابی نداشت.
نمیدونست چرا فقط راهشو نمیکشه بره به جای اینکه به حرفای مزخرف اون بچه راجب فتوسنتز گیاهان گوش بده.
برگشتن به قصر پیشنهاد وسوسه انگیزی به نظر میومد اما وقتی دید که جونگکوک بعد از هر دو قدمی که بر میداره تعادلشو از دست میده تصمیم گرفت اونو تا خونه اش برسونه.البته انگار کم کم داشت مستی از سرش میپرید و جین از این بابت خداروشکر میکرد.
وقتی جونگکوک ساکت شد و ایستاد جین متوجه صدای قدمی از پشتش شد.به طرز عجیبی حس خطر بهش دست داد و باعث شد جونگکوک رو به کنار هل بده و خودش رو هم عقب بکشه اما مثل اینکه عکس العملش اونقدر سریع نبود چون دردی رو توی بازوش حس کرد.
دستشو دور بازوش حلقه کرد.با اغشته شدن دستش به خون مطمئن شد که زخمی شده اما فرصتی برای فکر نداشت مرد غریبه با چاقوی توی دستش دوباره به جینحمله ور شد.
جین تونست به موقع واکنش نشون بده و خودش رو نجات بده.وقتی مرد دوباره قصد حمله کرد گارد دفاعی به خودش گرفت ولی قبل از اینکه مرد بهش برسه جونگکوک با پاش ضربه محکمی به کمرش زد که باعث شد چاقو از دستش بیفته و روی زمین زانو بزنه.
جین به سرعت با پاش به چاقو ضربه زد و اونو از مرد دور کرد اما قبل از اینکه بتونه به سمت مرد بره اون جونگکوک رو هل داد و فرار کرد.
جین خواست دنبالش بره که دست جونگکوک دور مچش حلقه شد:"نرو.رفتنت دنبالش مثل افتادن توی تلشه."
جین دندون قروچه ای کرد و سرجاش ایستاد.نگاه جونگکوک به خونروی بازوی جین خورد و گفت:"زخمی شدی.باید درمانت کنیم."جین:"چیز خاصی نیست.توی قصر درمانش میکنم."
جونگکوک:"نه.بیا خونه من.هیونگم میتونه کمکت کنه.رفتنبا این وضع به قصر باعث میشه نگران شن و همینطور تا اونجا رفتن با دست زخمی خطرناکه.شاید بازم افرادی بهت حمله کنن."جین به جونگکوک که به نظر کاملا هوشیار میومد نگاه کرد و گفت:"مستیت پرید؟"
جونگکوک:"اره فکر کنم.وقتی یهو اون حجم از شوک بهم وارد شد مستی رو فراموش کردم."جونگکوک دستش رو دور مچ دست سالم جین حلقه کرد و اون رو به دنبال خودش کشید تا به خونه اش ببره.
جین روی صندلی نشسته بود و یونگی مشغول باندپیچی بازوش بود.
جین نگاهشو توی خونه میچرخوند.روی دیوار چندها نقاشی اویزون بودن و بوم های نقاشی زیادی روی زمین به دیوار تکیه داده شده بودن.با صدای یونگی نگاهشو از روی نقاشیها برداشت:"این دومین بار تو این هفتست که دارم زخم یکی رو میبندم.چه هفته پردردسری.مگه نه جونگکوک؟؟"
جین به جونگکوک نگاه کرد که با فاصله چندقدم از یونگی واستاده بود.جونگکوک لبخند خجالت زده ای زد و گفت:"شرمندتم هیونگ.اما باور کن من دنبال دردسر نیستم دردسر خودش همش دنبال من میاد."
و بعد با چشماش به جین اشاره کرد که باعث شد جین چشم غره ای بهش بره.
YOU ARE READING
Aquamarine
Romance~ Completed ~ • آکوامارین • در چشمهای پسرک خیره شد و حتی توانپلکزدن را هم نداشت.آن چشمها آبی بودند.رنگ آبی ای که به اندازه آن جواهر آکوامارین خاص و درخشان بودن.جین برای بار دوم در زندگی اش عاشق رنگ ابی شد.عاشق رنگ خیره کننده آن چشمها.... 💎 Genre...