با صدای دادی که از حموم اومد سریع وارد حموم شد.
جین در حالی که یه لنگه پا وسط حموم واستاده بود و صورتش از درد مچاله شده بود به جونگکوک نگاه کرد.
با دیدن آینه ای که کف حموم خورد شده و وسایلی که روی زمین پخش و پلاست کاملا متوجه قضیه شد.با نگرانی و احتیاط جلو رفت.دست جین رو گرفت و اون رو روی صندلی نشوند.پاش رو بررسی کرد و گفت:"پات رو هم بریدی؟"
جین لبخندی زد تا از نگرانی جونگکوک کم کنه و گفت:"نه.آینه روی پام نیفتاد.باور کن تقصیر من نبودا پیچ و مهرش شل شده بود تا دست زدم وا رفت."جونگکوک دوباره به آینه خیره شد.همراه با وسایل حموم روی قفسه ای که به دیوار وصل بود چیده شده بودن.متوجه شده بود که قفسه یکم شل شده اما یادش رفته بود درستش کنه.مثل اینکه امروز روز بدشانسیه جین بود.
با ناراحتی به دست باندپیچی شده جین نگاه کرد و گفت:"حواست رو بیشتر جمع کن.دستت که آسیب دیده الانم که نزدیک بود پات رو داغون کنی."
جین گونه جونگکوک رو با دست سالمش نوازش کرد و گفت:"باشه.معذرت میخوام از این به بعد حواسمو بیشتر جمع میکنم."جونگکوک بلند شد و گفت:"تو لباساتو در بیار منم یه جارو میارم تیکه های آینه رو جمع کنم بعدش میام کمکت کنم."
جین:"کمکم کنی؟توی چی؟خودم میتونم تنهایی حموم کنم."
جونگکوک:"اره الان دیدم چقدر میتونی تنهایی انجامش بدی.رو حرف من حرف نزن."چنددقیقه بعد جونگکوک در حال شستن موهای جینی بود که توی وان نشسته بود.جوری با دقت موهاش رو میشست انگار در حال انجام یه تحقیق مهم بود.
جین لبخندی زد و گفت:"بسه جونگکوک.یکم دیگه ادامه بدی همینجا خوابم میبره ها."بعداز اینکه جونگکوک بالاخره راضی شد موهای جین رو آب کشید.جین مچ جونگکوک رو گرفت و گفت:"لباستو در بیار و بیا اینجا."
جونگکوک با تعجب بهش نگاه کرد و گفت:"من چرا باید بیام اونجا؟قبل تو حموم کردم نیازی ندارم دیگه."
جین حرف خود جونگکوک رو بهش تحویل داد و گفت:"روی حرف من حرف نزن."جونگکوک آهی کشید و لباساشو در اورد.وان اونقدری بزرگ نبود که هر دو کاملا توش جا بشن پس در حالیکه پشتش کاملا به قفسه سینه لخت جین چسبیده بود توی بغلش نشست.
جین لبخندی زد و دست سالمش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و سرش رو روی شونه جونگکوک گذاشت.جونگکوک به دست باندپیچی شده جین نگاه کرد و دوباره عذاب وجدان کل وجودشو گرفت.صبح وقتی حواسش پرت بود و نزدیک بود از پله ها بیفته جین برای حفاظت از اون دستش آسیب دید.خوشبختانه دستش نشکسته بود و فقط ضرب دیده بود اما بازم چیزی از عذاب وجدان جونگکوک کم نمیکرد.
بوسه ای روی باند دستش زد.جین با این کار جونگکوک متوجه شد که دوباره داره بابت اوناتفاق خودشو سرزنش میکنه.
بوسه ای روی شونه جونگکوک زد و گفت:"بهت گفتم که بابتش خودت رو مقصر ندون.من هیچ دردی ندارم. پزشکم که گفت زیاد طول نمیکشه تا خوب شه."
YOU ARE READING
Aquamarine
Romance~ Completed ~ • آکوامارین • در چشمهای پسرک خیره شد و حتی توانپلکزدن را هم نداشت.آن چشمها آبی بودند.رنگ آبی ای که به اندازه آن جواهر آکوامارین خاص و درخشان بودن.جین برای بار دوم در زندگی اش عاشق رنگ ابی شد.عاشق رنگ خیره کننده آن چشمها.... 💎 Genre...