Part24

712 173 177
                                    

جونگکوک با دیدن جین که بازم توی تراس نشسته به سمتش رفت و گفت:"خسته نمیشی از بس اینجایی؟"
جین به سمت جونگکوک برگشت و گفت:"چیکار کنم؟تو که همش ازم دوری میکنی منم کاری ندارم میام اینجا هوا بخورم حداقل."

جونگکوک کمی احساس عذاب وجدان پیدا کرد.البته اون از قصد از جین دوری نمیکرد فقط ازش خجالت میکشید و حس میکرد باید ازش دور باشه تا بتونه درست تصمیم بگیره.اما فکر نمیکرد اینکارش جین رو ناراحت کنه.

جین با نشنیدن صدایی از جونگکوک لبخند کوچیکی زد.خوبه.عملیات عذاب وجدان دادن به جونگکوک با موفقیت انجام شد.

از بیکاری نشستن توی تراس؟همش مزخرف بود.اول سر داشت توی نقاشیای جونگکوک فضولی میکرد تا ببینه چطور طرح هایی کشیده و دنبال اون نقاشیهایی که دفعه قبل از خودش دیده بود میگشت.اما وقتی صدای پای جونگکوک رو شنید که از پله ها داره میاد بالا سریع توی تراس رفت و روی مبل نشست و ادای غمگین بودن در اورد.

چیزی که مطمئن بود این بود که جونگکوک طاقت اینکه جین ناراحت باشه رو نداره.مخصوصا که مسببش خودش باشه.پس باید از این ماجرا استفاده میکرد تا دوباره نزدیکش شه.

جونگکوک نزدیک اومد و کنار جین روی اون مبل کوچیک نشست.جین بازم اون قیافه افسرده رو به خودش گرفت و گفت:"اشکال نداره.برو به کارت برس من همینجا میتونم تنهایی بشینم."

جونگکوک:"کاری ندارم تا بخوام بهش برسم."
بینشون سکوت برقرار شد.جین نمیدونست چی بگه تا صحبت رو باز کنه.البته سوالای زیادی داشت اما نمیتونست یهو بدون مقدمه اونارو بپرسه.

جونگکوک:"چطوری با جیمین هیونگ اشنا شدی؟"
جین کمی از کنجکاوی جونگکوک تعجب کرد.این دومین باری بود که جونگکوک در موردش کنجکاوی میکرد.

جین:"جیمین پسر وزیر سابق بابام بود.بخاطر همین از همون بچگی زیاد میدیدمش.با اینکه همسن تهیونگ بود اما با من سریعتر دوست شد.یجورایی از تهیونگ خجالت میکشید."

جونگکوک:"چرا؟"
جین:"نمیدونم.شاید چون‌تهیونگ خیلی شیطون بود برخلاف جیمین.اما به مرور زمان تهیونگ توی دوستی پیشقدم شد و اون دوتا هم با هم دوست شدن.جیمین اولین وتنها دوست برای من بود.هنوزم بعد سالها اون تنها دوستم بود.البته قبل اینکه با شماسه تا اشنا شم."

جونگکوک:"پس فکر کنم برادرت توی قصر حسابی احساس تنهایی میکنه."
جین:"فکر نکنم.تهیونگ روابط اجتماعیش خیلی خوبه واس همین راحت میتونه دوست پیدا کنه."

جونگکوک:"پدر جیمین وزیر سابق بود؟اتفاقی براش افتاده؟"
جین:"دو سه سالی هست که مریض و سالخورده شده و نمیتونه مثل قبل‌ به کارها برسه واس همین از مقامش بازنشسته شد."

بازهم هردو ساکت شدند.یعنی اشکالی نداشت جین هم سوالایی از بچگی جونگکوک بپرسه؟میترسید که ناراحتش کنه.

AquamarineWhere stories live. Discover now