هنوز باورش نمیشد که این یه رویا نیست.با اینکه چندبار خودشو نیشگون گرفته بود یا به خودش سیلی زده بود -که البته یه بارش رو جونگکوک لطف کرد و زد - و هنوزم جاشون درد میکرد بازم حس میکرد توی یه رویا گیر کرده.
هیچ جوره نمیتونست با این حقیقت کنار بیاد که الان روی تخت دراز کشیده اونم در حالیکه جونگکوک توی بغلشه و با انگشت اشارش داره اشکال نامفهوم روی سینش میکشه.
جونگکوک:"نکنه هنوزم فکر میکنی خوابی یا همچنین چیزی؟میخوای یه بار دیگه بزنمت؟باهاش مشکلی ندارما."
جین:"نه ممنون.من باهاش مشکل دارم."از لرزش سر جونگکوک که روی سینش بود فهمید که در حال خندیدنه.
دستشو لای موهای جونگکوک برد و با لبخند بزرگی مشغول نوازشش شد.جونگکوک:"راستی.ازت نپرسیدم؟سورپرایزم چطور بود؟رقصمو میگم.پسندیدی؟"
جین:"عالی بود.همونطور که ازت انتظار میرفت خاص بود.جوری که حرکاتو باهم ترکیب کردی بودی خیلی دوس داشتم."جونگکوک:"وقتی یوجین شی فهمید که بلدم مبارزه کنم بهم این ایده رو داد.منم روی هوا زدمش.چندتا بهم کتاب درمورد این نوع رقص داد تا بخونم."
جین با به یاد اوردن یوجین پرسید:"واستا بینم.پس اون مرتیکه...یعنی همون یوجین.رئیست توی این کاره؟"جونگکوک:"اوهوم.من که جز این جای دیگه ای کار نمیکنم تا رئیسی داشته باشم."
جین:"اممم..چطوری اومدی توی اینکار؟"جونگکوک:"یه روز توی بار داشتم واس مشتریها میخوندم اونجا یوجین شی من رو دید و بهم پیشنهاد داد برم توی این کار.البته اولش مخالفت کردم چون هیچی ازش نمیدونستم و بنظرم کار دردسرسازی بود.اما وقتی بهم حرکات رقص رو یاد داد و کمی رقصیدم فهمیدن واقعا از رقصیدن خوشم میاد پس قبولش کردم."
جین:"تو چرا چیزی نخوندی؟اون دختراهمشون حین رقصیدن میخوندن."
جونگکوک:"چون مراسم یکم جلو افتاده بود نتونستیم اهنگی برای رقص من اماده کنیم پس فقط همون رقص رو اجرا کردم.وگرنه توی دوسال قبل منم هم میخوندم هم میرقصیدم."جین:"یعنی سه سال توی اینکاری؟حسودیم شد.به اونایی که صداتو میشنیدن و رقصتو میدیدن."
جونگکوک لبخندی زد و گفت:"لازم نیس حسودی کنی.اونا حتی قیافه منو ندیدن و منو نمیشناسن.فقط یه روز در سال من رو دیدن اونم با یه ماسک روی صورتم."قبل از اینکه جین چیزی بگه جونگکوک از بغلش خارج شد.دست و پاهاشو دو طرف جین گذاشت و روش خیمه زد.با لبخند شیطنت امیزی که روی لبش بود گفت:"تو نه تنها میتونی صورتمو ببینی بلکه خدمات ویژه تری هم داری."
خم شد و بوسه کوچیکی به لب های جین زد.
جین لبخندی زد و گفت:"منظورت از خدمات ویژه همین بود؟"
جونگکوک سرشو تکون داد.جین لبهاشو الکی اویزون کرد و گفت:"من که راضی نبودم.باید به رئیست شکایت کنم که کارمندش منو راضی نمیکنه؟"
YOU ARE READING
Aquamarine
Romance~ Completed ~ • آکوامارین • در چشمهای پسرک خیره شد و حتی توانپلکزدن را هم نداشت.آن چشمها آبی بودند.رنگ آبی ای که به اندازه آن جواهر آکوامارین خاص و درخشان بودن.جین برای بار دوم در زندگی اش عاشق رنگ ابی شد.عاشق رنگ خیره کننده آن چشمها.... 💎 Genre...