سالن غرق توی سکوت بود.هیچکس نمیتونست کوچیکترین واکنشی نشون بده.ولیعهد یهو بعد چندین سال حالا برگشته بود.
بدتر از اون جین هنوز نمیتونست باور کنه رئیس جونگکوک همون ولیعهد بود؟و اینطور که از قیافه جونگکوک مشخص بود اونم مثل جین بود.یوجین نزدیکتر رفت و رو به روی یونها و درکنار هه ری ایستاد.قبل از اینکه حرفی به یونها بزنه به سمت جین برگشت و با لبخندی گفت:"ولیعهد لطفا برید کنار معشوقتون.خوب نیست که اینقدر از هم دور باشید."
جین فرصتی برای دودل بودن نداشت فقط سریع به سمت جونگکوک رفت و اون رو توی آغوش خودش کشید.بوسه محکمی به موهاش زد.
نیازی به زدن حرفی نبود همین که در آغوش هم بودن کافی بود.
بعد از چنددقیقه ازش جدا شد دستشو دور شونش انداخت و اون رو به خودش چسبوند.یوجین که خیالش از اون دو راحت شده بود به سمت یونها برگشت.دیگه هیچ اثری از لبخند چندلحظه پیشش نبود.با خشم به برادر کوچیکترش نگاه میکرد.
بالاخره شروع به صحبت کرد:"یونها.به عنوان یه شاهزاده نه تنها در شان مقامت رفتار نکردی بلکه مرتکب جرم هایی شدی که قابل جبران نیستن."یونها لبخند زوری ای زد و گفت:"هیونگ نمیدونم درمورد چی صحبت میکنی."
یوجین پوزخندی زد و گفت:"اوه واقعا؟من اینطور فکر نمیکنم.راستش باید بهت بگم که دیشب یه ملاقاتی با پدر داشتم و درمورد تو باهم صحبت کردیم.فکر نمیکردم اینقدر بهش شوک وارد شه که تا صبح سکته کنه.چه حسی داره که خودت مسبب شرایط پدرتی؟"یونها با تعجب به یوجین خیره شد.
جین با گیجی به اونا خیره شده بود.دقیقا از چه جرمی حرف میزدن؟درسته یونها گاهی رومخ و همچنین کسی بود که احترامی به بقیه نمیزاشت اما جین فکر نمیکرد اینا همون جرمهایی باشن که یوجین ازشون صحبت میکنه.یوجین صداشو بالا برد و گفت:"همه افرادی که اینجا هستن خوب به حرفایی که قراره زده بشه گوش بدن.چونقراره خیلی چیزها روشن بشه.
از چند ماه پیش که به ولیعهد فایراک چند بار حمله شد ما درحال جست و جو برای خائنی که درون قصر پنهان شده بود بودیم.اما کوچیکترین ردی ازش پیدا نکردیم.
اما خب یه مدت که گذشت از طرف یه نفر بهمون خبر رسید که اون خائن رو درحال صحبت با دشمن دیده.
و اون خائن شاهزاده یونها بوده."دوباره سالن شلوغ شد.اما ولیعهد با ادامه دادن حرفش همشون رو ساکت کرد:"ما فکر کردیم شاید این یه سوتفاهم بوده.پس همچنان که تحقیقاتمون رو ادامه میدادیم تمرکزمون رو روی یونها هم گذاشتیم.اما متاسفانه چیزی که فهمیده بودیم درست بود.شاهزاده مسبب حمله هایی که به ولیعهد جین شده بود.
اما ما به مدرک محکمتری نیاز داشتیم تا بتونیم محکومش کنیم.من و پرنسس به همراه کسی که این اطلاعات رو برامون فاش کرده بود به دنبال مدرک گشتیم.اما با کشته شدن اون فرد نفوذی همه چی بهم خورد."
YOU ARE READING
Aquamarine
Romance~ Completed ~ • آکوامارین • در چشمهای پسرک خیره شد و حتی توانپلکزدن را هم نداشت.آن چشمها آبی بودند.رنگ آبی ای که به اندازه آن جواهر آکوامارین خاص و درخشان بودن.جین برای بار دوم در زندگی اش عاشق رنگ ابی شد.عاشق رنگ خیره کننده آن چشمها.... 💎 Genre...