"Part11"

1.4K 252 262
                                    


Hi 👋

اومدم با ی قسمت دیگه:)

چپتر قبل کامنتارو ترکوندین خیلی ممنون همینجوری ادامه بدین خوشحالم کنین😂

و اینکه فهمیدم تو فف من چقدر مازوخیسمی و سادیسمی ریخته لعنتیا بعد انکارم میکنن موقع عملیات وجدان دار میشن
فکنم ی نمه دوقطبیم هستین😂
نترسین برخلاف چیزی که هستین حرف نزنین اینجا هممون خودمونیم
خود منم سر این فف گه گیجه گرفتم ی دیقه مازوخیسمیم میزنه بالا ی دیقه سادیسمی
درکل خواستم بگم تنها نیستین و این شرایط طبیعیه 😂❤️

راستی ریدر های جدید خوش اومدین:)❤️
8620 words

~~~

بعد از اخرین نگاه به داخل انباری بیرون اومد و به سمت ماشینش رفت، در رو باز کرد و روی صندلی نشست هنوز ماشین رو روشن نکرده بود که موبایلش زنگ خورد.

بدون نگاه کردن به صحفه ی موبایل و اینکه کی پشت خطه اون رو روی اسیپکر گذاشت و ماشین رو روشن کرد.

-سلام اقای مالیک.

-سلام دکتر امیدوارم جز جوابی که هر ماه میگیرم چیز دیگه ای نباشه.
چند ثانیه ای پشت خط سکوت بود و هیچ حرفی زده نمیشد زین موبایل رو جابجا کرد تا ببینه تماس برقراره یانه.

-جوابی جز مثل هر ماه ندارم اقای مالیک...افراد وفاداری دارین اینطور نیست؟

زین نیشخندی زد و همزمان وقتی که ماشین رو به سمت جاده خاکی هدایت میکرد جواب کوتاهی داد.
-همینطوره.

زین خواست قطع کنه ولی با شنیدن اسمی که از پشت خط اومد دست نگه داشت.
-اقای پین قربان، مثل هر ماه تست نداد‌ن مشکلی نیست؟

شوکی که با شنیدن یهویی کلمات مرد بهش وارد شد باعث شد موبایل رو محکم تر توی دستش بگیره
-تو الان چی گفتی؟

با سکوت دوباره ی دکتر کلافه سرش رو تکون داد و از سرعتش کم کرد تا تمرکز بیشتری روی معنی کلمات داشته باشه و دوباره به جمله ی دکتر فکر کرد
-گفتی مثل هر ماه؟ یعنی چی مثل هرماه؟!

Bloody Painting [L.S][Z.M]Where stories live. Discover now