Hi 👋🏻از بابت کسایی که کامنت میزارن و ووت میدن ممنونم و اینکه ممنون برای وقتی که میزارین و میخونین و یا حتی دوسش دارین.
واقعا دوست داشتن شما برام خیلی ارزش داره پس دوست داشتنتون رو باهام به اشتراک بزارین❤️شما هروقت تا الان به شرط رسوندین من همون لحظه سریع اپ کردم ایندفعه هم همینطور بوده
قسمت بعد هم امادس حتی اگر تو یک روزم به شرط برسونین من همون لحظه اپ میکنم.یچیز دیگه خواهشا یادتون نره و لطفا اگر داستان رو دوست دارین ووت و کامنت بزارین.❤️
50 votes
400 comments
3700 words~~~
از راه پله پایین اومد و به سمت خروجی عمارت به راه افتاد.
توی راه با احساس حضور شخص دیگه ای سرش رو برگردوند و با پسری که بیخیال ی پاش رو روی ی پاش انداخته بود و داشت با خنجرش میوه پوست میکند مواجه شد.-تو اینجا چه غلطی میکنی؟
-چرا همه با این جمله ازم استقبال میکنن؟
پسر خنجری که توی دستش بود رو از میوه فاصله داد و با لحن کلافه ای پرسید.
-برای اینکه مثل روح میمونی، یدفعه میری و یدفعه میای. مگه قرار نبود تا اخر سال نیویورک بمونی؟
تام تک خنده ای زد و با لحن مسخره ای لحن مرد رو تکرار کرد.
-مگه قرار نبود، مگه قرار نبود...نه قرار نبود مثل اضافه ها باهام رفتار بشه. تو پدر منی یا اون؟
تام پوست میوه رو از روی شلوارش تکوند و همش رو روی زمین ریخت بعدش بلند شد و مقابل نیکلاوس ایستاد.
-از نظر بیولوژیک تو فقط پدر منی، ولی جوری رفتار میکنی انگار اونی که ی عمر زیر دست ی مادر دائم الخمر بوده و بعد با ی مرد رو هم میریزه من بودم. احتمالا بعد که با ی زن دیگه میخوابی و بچه پس میندازی نتیجه ش میشه اون روانی.

VOCÊ ESTÁ LENDO
Bloody Painting [L.S][Z.M]
Fanfic-Complete- -ادما سرگرمم میکنن. تغییر دادنشون جالبه. با بقیه تنها کاری که میکردم این بود که مرگشون رو به زیبایی تبدیل کنم اما این یکی باعث میشه بخوام به یک چیز دیگه فکر کنم اونم تغییر دادن شخصیتشه. اینکه میخواستی زبونشو ببری ولی بعدا با یک کاره دیگه...