Hi 👋چپتر قبل گفته بودم 450 تا کامنت ولی خب پشمام رسوندینش 600 و خورده ای اونم توی سه روز دمتون گرم.
خب پس این چپتر هم میتونین تا 500+برسونین دیگه؟
همینجوری کامنتا خوب باشه من هفته ای یبار اپ میکنم که هم وقت کنین بخونین هم زمان برای به شرط رسوندش رو داشته باشین.ولی کاشکی ووت ها هم خوب بودن چپتر قبل حتی به 40 هم نرسید واقعا این فف ارزشی نداره که بعضیاتون میخونین و ووت نمیدین؟
میشه اگر ووت ندادین به پارت های قبل برگردین و ووت بدین؟
~~~
به سالن بزرگ، مکان معامله ی سومش با اون دسته رسید.
به محض ورود، نگاهش به زنی خورد که مثل همیشه بدون ترس توی خطرناک ترین معامله ها و ماموریت ها حضور داشت.
اولین بار با لویی دیده بودش، توی مهمونی ای که مخصوص سر دسته های تیم برگذار شده بود.
طوری باهم حرف میزدن که انگار چندین ساله همدیگه رو میشناسن.
ولی هیچوقت دلیل نگاه نفرت زن رو به خودش نفهمید. شاید هم میدونست و نمیخواست بروی خودش بیاره چون کاری که کرد اصلا جای بحث و نفرت نداشت.
[فلش بک قبل از دیدار اول زیام]
برای برگشتش به عمارت بخاطر امنیتشون تغییر مسیر دادن.حالا راهشون طولانی تر و خسته کننده تر شده بود و نمیدونست دلیل آروم تر شدن سرعت ماشین چیه
-اون ماشین لعنتی رو تکون بده.
زین بی حوصله به راننده غرید-انگار چیزی توی تایر ماشین گیر کرده باید توقف کنیم قربان.
زین کلافه هوفی کرد و دستور داد تا همینجا ماشین رو کنار بزنن.
با توقفشون کنار جاده زین منتظر بود تا زودتر ماشین رو درست کنن ولی یکی از افرادش گفت که ماشین به تایر جدید نیاز داره.
YOU ARE READING
Bloody Painting [L.S][Z.M]
Fanfiction-Complete- -ادما سرگرمم میکنن. تغییر دادنشون جالبه. با بقیه تنها کاری که میکردم این بود که مرگشون رو به زیبایی تبدیل کنم اما این یکی باعث میشه بخوام به یک چیز دیگه فکر کنم اونم تغییر دادن شخصیتشه. اینکه میخواستی زبونشو ببری ولی بعدا با یک کاره دیگه...