"Part29"

995 202 416
                                        


Hi 👋🏻

این قسمت رو زود اپ کردم چون قراره داستان یک وقفه داشته باشه
یک چپتر دیگه یعنی 30هم اپ میکنم چند روزه دیگه و 31میره برای بعد از امتحانا یعنی تیر.

ووت ها و کامنت ها هم خوب نیستن که من بخوام برای اپ کردن انگیزه ای داشته باشم شایدم دیر تر اپ کردم قسمت 31رو

همونطور که گفتم انگیزه ی نوشتن من به ووت ها و کامنت های شما بستگی داره و من همچین انگیزه ای رو ندارم.
پس یک قسمت دیگه تا چند روز دیگه اپ میشه و قسمت بعد رو خیلی دیر یعنی تیر به بعد اپ میکنم.

قسمت بعد (30)بگایی عظیمی داریم پس لطفا سریع تر این قسمت رو اگر میتونین کامنت بزارین و ووت بدین
اگرم نمیتونین این قسمت هم میزاریمش برای بعد امتحانا

4200 words

~~~


کشو هارو یکی به یکی باز میکرد تا چیزی که دنبالش میگشت رو پیدا کنه.
نباید توی خونه ش یه چیز محافظتی پیدا میشد؟ اون مرد باید غیر از تبر، زنجیر و خنجر، چیزای دیگه ای هم داشته باشه.

هنوز توی انباری بود، این اتاق مثل سالن اعدام میموند، همونقدر ترسناک، همونقدر دلهره اور.
باید زودتر اینجارو ترک میکرد، قبل از اینکه لویی بیاد.

یک هفته از اومدنش به این کلبه گذشته بود. یک هفته رو تنهایی سر کرده بود. شب هایی رو گذرونده بود که صدای زوزه ی گرگ و تق تق و کوبش چیزی توی زیر زمین تنها چیزی بود که میشنید.

Bloody Painting [L.S][Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora