"Part31"

944 204 192
                                    



Hi👋🏻

حالتون چطوره؟ بلاخره اپ کردم. تقریبا یک ماه گذشته. با اینکه برای امتحانا نمیخوندم اما خب استرسش هم نمیذاشت که اپ کنم.

اما بلاخره اپ کردم و ازتون میخوام با ووت و کامنت هاتون خوشحالم کنین.❤️✨

به قسمت های اخر داریم نزدیک میشیم داستان فکر کنم تا قسمت 40تمومه.

شرط ووت برای این قسمت60 لطفا کامنت هاتون هم چون بعد از ی مدت اپ کردم زیاد باشه.

3100 words .

~~~


پیشروی نکردن درباره ی احساست فقط بخاطر اینکه میترسی باعث میشه تباه بشی، چون داری خودت رو برای گرفتن یک احساس جدید منع میکنی.
متوقف شدن و حرکت نکردن توی دنیایی که زیر یک ثانیه اتفاقات بزرگ میوفته عین مرگ تدریجیه، جوری میمونه که داری ذره ذره ی خودت رو نابود میکنی.

لویی همیشه به مرگ خیلی ها راضی بود اما هری هیچوقت نمیخواست سر سوزنی درد به کسی تحمیل کنه.

لویی خودخواه بود و هری از خود گذشته، لویی بی رحم بود و هری اونقدر رحم داشت که بعضی موقع بقیه رو هم به خودش ترجیح میداد.

هری رز بود و لویی خار های رز.

همون رزی که تاوان دست زدن بهش خون های ریخته شده روی انگشت هاته.

هری خون بود و لویی تاوان اون مرگ، هری عشق بود و لویی تاوان اون عشق.

ادم ها همیشه اونقدر باهم تفاوت دارن که باعث بشه وجودیتشون جور دیگه ای تعریف بشه، حتی بهشتشون متفاوت میشه و اتش جهنمشون فرق میکنه.

هری از حرکت کردن میترسید، اما لویی همیشه انجام میداد، مهم نبود چی...

شکنجه، درد، خون، مرگ. لویی با این ها تعریف میشد.

چطور میشه وجودیت یک نفر رو تغییر داد درحالی که ریشه های شخصیت تو هنوز محکم نیست.

Bloody Painting [L.S][Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora