سر فیلم برداری پارت جیهوب دوتا حس متفاوت داشتم خجالتی که دیگه عادی شده بود ، خنده ای که غیرقابل کنترل بود.
دقیقا دقتی میخواستم با حس خاصی بهش نگاه کنم لبم کش میومد و مثل یه بمب میترکیدم.
و این احساس اشتراکی بود بین من و جیهوب و جیمینی که پشت دوربین ایستاده بود بهمون میخندید.
جوری که کارگردان ازدستمون کلافه شده بود.
با عصبانیت برداشت بعدی رو آغاز کرد و من باید جیهوب رو هول میدادم روی تخت و خوشبختانه نیاز نبود ، صورتم دیده بشه برای همین چشمامو بستم تا اونو نبینم و هردو بتونیم تمرکز کنیم.
که بالاخره کارگردان کات داد و من با جیغ به پشت دوربین فرار کردم و گفتم : نهههههااا اخه این چه کاریه ؟ چرا ؟! اخه چجوری یه دختر با هفت مرد میتونه لاس بزنه این اصلا طبیعی نیست!
جیمینم خندید و گفت : چجوری واقعا ؟!
+ من این دختره توی موزیک ویدئوتون رو نمیشناسم ، من حتی نمیتونم با یه مرد حرف بزنم!!
جونگکوک : اره تو اصلا نمیتونی!
همه کسایی که اونجا بودن زدن زیر خنده و دوربین پشت صحنه مثل همیشه روشن بود و تمام لحظات رو ضبط میکرد.
***
ساعت حدود ۴ صبح بود که فیلم برداری موزیک ویدئو با همه سختیا و لحظات خجالت اور اما با خوشی به پایان رسید.
ولی به قدری خسته و درمونده بودم که اگر میخواستم هم سر دردم اجازه نمیداد به چیزی جز خواب فکر کنم .
با چشای نیمه باز تیکه ای از لباس اونسو رو گرفته بودم و دنبالش میرفتم تا منو به یه جایی برسونه ، جایی که بتونم باسنم رو به زمین برسونم و پاهام رو دراز کنم و پنجه پاهام ازادانه حرکت بدم و با گذاشتن سرم روی زمین بخوابم ، برام مهم نبود کجا ولی باید یه جا می بود.
دستی که احتمالا اونسو بود دستم رو توی دستش گرفت و همراه خودش کشید و با گرفتن شونه هام بهم فهموند که باید سوار ماشین بشم، بقدری خسته بودم که میخواستم روی اولین صندلی خودم رو پخش کنم اما همون دستا منو به آخرین صندلی ون هدایت کرد.
منم با بدنی که بخاطر خواب آلودگی کنترلی نداشت، خیلی راحت باهاش همراه شدم و خودم روی صندلی اخر و کنار پنجره انداختم و
چشمام رو بستم و سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم.دستی روی سرم نشست و اون رو خم کرد و در نهایت روی شونه های پهنش گذاشت و با صدای آروم اما مردونه ای زمزمه کرد: راحت بخواب !
یقینا اون صدای مردونه مال اونسو نبود ولی مغزم برای تحلیل بیشتر از این واقعا خسته بود پس فقط اروم چشمام رو بستم و به خواب عمیقی رفتم.
***
خوابی که با تکونای شدید کسی توی ازم میخواست پیاده شم زیاد طول نکشید.
خواب آلود چشمام رو مالیدم و به صورت شخص مقابلم که فاصله زیادم درحد چهار یا پنج سانتی متر بود نگاه کردم ، نور افتاب بیرون اومده بود و به موهای بلوند تازه رنگ خوردش میتابید و نیمی از صورت بی نقصش دیده میشد ، جوری که شبیه یه رویا بود.
لبخند محوی زدم ، دلم برای این رویای شیرین غنج رفت ولی وقتی صداش رو به طور واضح شنیدم ، لبخندم محو شد و عقب رفتم و دوباره چشمام رو مالیدم.
YOU ARE READING
Dream
FanfictionName : Dream Cope : Taehyung Genre : Romance , fluff , Comedy , Canon یه دختر ایرانی با وجود همه تلخیا و نامهربونیای زندگی پا توی راهی گذاشت که قبلا فقط رویاش بود... حقیقتی مثل یه رویا که هیچوقت تصورش رو نمیکرد اون فقط دلش میخواست بخونه و برقصه...