Part 5

1K 138 13
                                    

وارد صحنه فیلمبرداری شدم ، دیگه بدم نمیومد کیم تهیونگ منو ببوسه ، اتفاقا خیلی هم عالی بود ولی یه کم خجالت میکشیدم .
اما صحنه تغییر کرده بود ، من باید دستم روی دهنم میذاشتم و ولیعهد روی انگشتامو میبوسید.
شانس که نداریم همینه، گفتم نمیخام صحنه کیس داشته باشم بازیگرش کیم تهیونگ شد ، اگه قبول میکردمم یه قوزمیت میاوردن میگفت حالا ببوسش ، ایششش خدا.
با صدای کارگردان همه اماده شدیم ، فیلمبرداری شروع شد.
منم اروم کتاب توی دستمو ورق میزدم و که ولیعهد اونو از میگیره ، منم باید عصبانی میشدم ازش میگرفتمش که تو حین درگیری تو بغل تهیونگ باید میبودم خیلی عشق میکردم ولی خوب احساس خجالت هیچ وقت منو تنها نمیذاشت و خوشبختانه این حس ها همه برای نقشی که داشتم عالی بود.
نگاه طولانی بهم کردیم که کارگردان کات داد منم با خجالت عقب رفتم و تهیونگم با خجالت میخندید.
کارگردان گفت:" تا نگفتا دست نقشمون برنداریم میخاد که یه تک شات از این صحنه بگیره"
بعد یه مکث کوتاه، به حالت قبلی برگشتیم و تهیونگ آروم اروم به روی صورتم خم شد که منم دستمو روی دهنم گذاشتم، لبخند زد و به کارش ادامه داد ، اروم و زولانی روی دستمو بوسید و کنار رفت.
=کات عالی بود
خیلی حس خوبی بود ، توهم زده بودم که فیلم نبود واقعا تهیونگ منو بوسیده؛ نیشم تا جایی که جا داشت باز بود ، تو دلم عروسی بود.
دوباره سر فیلمبرداری برگشتیم ، بقیه پارت ها رو فیلم برداری کردیم امروز کلا فاز عاشقانه بود و چیزی نمونده بود که پارتای من تموم بشه ، اه بزودی قرار بود ارونا بمیره ، و صحنه مردنم چون قرار بود از صخره پرت بشه ، بدل کار انجامش میداد و تقریبا اخر این هفته کارم تموم میشد و بر میگشتم پیش بقیه اعضا.
دلم نمیخاست از پیش تهیونگ برم اون خیلی خوب و مهربون بود، ولی باس میرفتم .
چندتا شات دیگه گرفتیم و فیلم برداری امروزم تموم شد ، اه اینو باید تو دفترچه خاطراتم ثبت کنم ، خیلی خوف بود.
*******
هفته به سرعت گذشت و من درحال فیلم برداری اخرین پارتم بودم صحنه ای که به دستور پسرعمو ارونا سربازا به دنبال ارونا بودنو اونو با تیر زخمی کردن، من کار زیادی نکردم با یه تیر الکی که خوردم بودم از اسب پیاده شدم و کمی تلوتلو راه رفتم .
=کات کارت عالی بود . خسته نباشی
همه عوامل اونجا برام دست زدن چون بعد از اون دیگه من ترکشون میکردم و برای دبیو پیش گروهم بر میگشتم.
من هر طرف خم میشدم و ازشون تشکر میکردم.
اونروز تهیونگ اونجا نبود که ازش تشکر کنم و خداحافظی و این خیلی غمگین بود، اون اون روز فیلم برداری نداشت چون ، برای صحنه مرگ ارونا ما از شهرک سینمایی بیرون رفته بودیم.
برای همین تصمیم گرفتم شب توی هتل برم و به عنوان سونبم ازش تشکر و خداحافظی کنم اون خیلی توی نقش بهم کمک کرد و حسابی باهام مهربون بود.
بالاخره همرا اون سو سوار ماشین شدیم و به هتلمون برگشتیم اون سو بهم گفت:" وسایلتو جمع کن! عصر برمیگردیم سئول تو خیلی از برنامه بقیه اعضا عقبی!!
باشه ای گفتم و قبل رفتن به اتاقم، از پذیرش پرسیدم و مستقیم به سمت اتاقش رفتم.
دم در استرس گرفته بودم که کار درستیه یا نه !! دستم رو هوا مونده بود که در یهویی باز شد و تهیونگ تو چارچوب در با ظاهری خوابالو پیدا شد، یه قدم عقب رفتم و و سریع خم شدم و سلام کردم
+اوه دونسنگ تویی! فیلمبرداری چطور بود ؟ فردا میری ؟

Dream Where stories live. Discover now