Part 19

873 109 67
                                    

خبر کامبک بی تی اس همه جا پیچیده بود ، یه بار دیگه طوفانی توی فندوم به وجود اومده بود در صدر همه تیترای خبری اسم بنگتن نوشته بود ، حتی آهنگاشون به اول چارتا رسید.
اجرای اختتامیه KBS آخر هفته خبر داغ سایتای خبری و سرگرمی بود و شور حال دیگه ای به راه انداخته بود. و باعث میشد خبرای بد اخیر کم رنگ تر بشه.
من و دخترا هم از چند روز پیش بازم برای اجرا امشب تمرین میکردیم البته بدون میسو .
طبق جلسه اونروز قرار شد ، توی البوم جدید پسرا همکاری کنم ، و این هم برام خیلی خوشحال کننده بود ، جوری که هنوزم که هنوزه نمیتونستم باور کنم ، شاید یه خواب شیرین بود ولی ملاقاتای کوتاهم با نامجون برای آهنگا مهر تاییدی بر این بود که من دارم اینکارو انجام میدم.
ولی هنوز مستقیما هیچ تمرینی انجام نداده بودیم یا حتی من آهنگ نهایی رو نشنیده بودم ، و نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم.
ولی فقط فکر و خیالش برام لذت بخش بود.
***
برای آخرین بار گریممو تو آینه چک کردم و استالیست کلاه گیس رو روی سرم فیکس کرد و از محکم بودنش مطمئن شد.
استایل امشبم در حین اینکه عجیب بود ولی برام جالب و دوست داشتنی بود.
رژ لب مشکی روی لبم به طور کل قیافمو عوض کرده بود.
رنگ لباسم که با اون گلاه گیس من رو به دو نیم تقسیم کرده بود، زرد فسفری و مشکی!
به تلفنم نگاهی انداختم که پیام میسو رو دیدم : " اونی فایتینگ!^^ "
لبخندی روی لبم نقش بست و با خیال راحت تلفنم رو به منیجر دادم و میکروفونم رو وصل کردم و وارد سکوی بالابر خودم شدم.
یئون وو اولین کسی بود که باید شروع میکرد و منم بعد از اون به همراه رقصنده ها آماده شدیم تا اجرا رو آغاز کنیم.

بعد تموم شدن اجرا بی نهایت جذابمون ، بدون معطلی به پشت صحنه رفتیم.
اجرای بدون میسو سخت بود ، چون دیگه میسویی نبود که پارت رقص اصلی رو بره و ما چهار نفر مجبور شدیم کامل انجامش بدیم ، میسو نبود که پارت خودش رو بخونه و ما باید پارتش رو میخوندیم .
گروه بدون میسوی آروم و دوس داشتنی ، زیاد جالب نبود .
***
از اتاق تمرین بیرون اومدم و کیفم رو به گردنم انداختم و چلوی سانسور وایستادم و چندبار دکمشو زدم ولی اسانسور پر بود ، حوصله صبر کردن نداشتم پس راهمو به پله عوض کردم و پله ها رو دوتا یکی طی کردم و گوشیمو از جیبم دراوردم و بازم طبق عادتم به میسو پیام دادم و حتی اینبار به خانوادمم پیام دادم تا خبری ازشون بگیرم ، حسابی دلم براشون تنگ شده بود ، از آخرین باری که باهاشون حرف زده بودم زمان زیادی میگذشت.
ولی در حین پایین رفتن از پله ها یه نفر از عقب کلاه هودیمو کشید و منم به عقب پرتاپ شدم.
توی بغلش افتادم.
خودمو جمع کردم و به صاحب دست نگاه کردم که با دیدن تهیونگ و جونگکوک شگفت زده شدم.
+ سلام ، شما اینجا چیکار میکنین؟
تهیونگ : باخودت چی فکر میکنی که با اون سرعت تو پله ها میدویی و به جلوت نگاه نمیکنی؟
+چی ؟
جونگکوک : اه هیونگ! منظورش اینه تو باید بیشتر مراقب باشی!
+عا باشه چشم ولی خوب نمی افتم بلدم تازه از میله سر بخورم!
با لبخند روی میله نشستم و تا اخر سر خوردم و رفتم پایین.
جونگکوکم خندید و کار منو تکرار کرد و گفت : خیلی باحال بود!
تهیونگ : چی باحاله شما میخاین قبل کامبک یه بلایی سر خودتون دربیارین ؟ فکر بقیه رو هم میکنین؟!
با عصبانیت از پله ها پایین اومد و از کنارمون رد شد و رفت.
منم با کمال تعجب بهش نگاه کردم تا وقتی که دیگه دیده نمیشد.
جونگکوک روی شونم زد و گفت : ناراحت نشو ! هیونگ از یه چیز دیگه ناراحته و اینکه اینو برای خودمون میگه نباید بلایی مثل میسو سرمون بیاد!
+ درسته!
خندید و چشمک زد و گفت : دور اخر سوار میشیم و به کسی چیزی نمیگیم !
دوباره روی میله سوار شد و سر خورد و پایین پله ها بدون اینکه بروی خودش بیاره دستش رو توی جیبش گذاشت و از اونجا رفت.
ولی من فقط به این فکر میکردم که چرا تهیونگ اینقدر عصبانی بود ، دلیلش چی میتونست باشه؟!
کلاه هودیمو سرم کشیدم و اروم مثل یه دختر حرف گوش کن از پله ها پایین اومدم.
همراه یئون وو به خوابگاه برگشتم.
***
روز اخر مراسم برای اجرای اختتامیه قرار بود، اجرا توسط کمپانی ما انجام بشه!
آهنگی که نامجون برای ما چهار نفر ساخته بود .
درحالی که داشتم میکروفونم رو محکم میکردم با یئون وو حرف میزدم ، میدونستم همیشه قبل از اجرا استرس داره و میاز داره با کسی حرف بزنه برای همین کنارش وایستاده بودم و از مدل موهای جدیدش تعریف میکردم موهای مشکیش با رگه های زرد رنگ ترکیب جالبی رو درست کرده بود و ظاهرش رو کاملا متفاوت نشون میداد.
+ یئون وو به نظرم برای این اجرا حسابی جذاب شدی!
خنده ی کوتاهی کرد و گفت : اونی چجوری اینو میگی وقتی خودت هستی؟
+ منظورت چیه ؟ چه ربطی به من داره؟
_ اخه تا تو هستی کسی به من نگاه نمیکنه.
+ دیوونه ای ! خیلیا میگن این دختره خارجیه هیچی نمیفهمه و تو رو دوس دارن!
_ اونی خودت داری به خودت هیت میدی؟
کلمو خاروندم و گفتم : شاید!
اونم زد زیر خنده و منم باهاش خندیدم.
همزمان یونجون با لبخند اومد و گفت : منم میتونم نظر بدم!
+البته سونبه نظر شما مهمه ، بگین یئون وو چقد خوشگله؟
یونجون : شما دونفر رو نمیشه مقایسه کرد، چون شادی کلا کیوته ولی یئون وو جذابه، پس هرکی کیوت دوست داشته باشه شادی و هرکی جذاب بخاد یئون وو.
کلمو تکون دادم و گفتم : کاملا موافقم !
جیهوبم به جمعمون اضافه شد و دستشو جلو اورد و گفت : برای ترکوندن اماده این بچه ها!
+جرعت نداریم کار دیگه ای بکنیم!
همه خندیدن و گفتن : اماده ایم!
صحنه کاملا تاریک شد و ماهم اروم وارد استیج شدیم و سر جای خودمون وایستادیم.
دستی به موهای لخت و شلاقی شده خودم کشیدم و نفسمو اروم بیرو فرستادم .
با روشن شدن چراغ دوربین کارما هم شروع شد‌.
[ اونی که موهاش کاملا سیاهه و سرهمی پوشیده : شادی]
[ مرد قد بلنده جیهوبه مثلا ]

*****
درست فردای بعد مراسم خبر همکاری مشترک بی تی اس و خواننده ناشناخته پخش شد.
همه جا خبر جنجالی به پا کرده بود همه میخاستن بدونن اون دختر کیه ؟
و میشه گفت به طور کامل خبرای میسو رو فراموش کردن!

چند روز پیش برای گرفتن فتوشاتایی تک نفری به استدیو عکس برداری رفتم ، و با یه گریم و آرایش کاملا متفاوت روبرو شدم چیزی که توی ایران فقط برای یه عروس انجام میدادن ...
وقتی تو آینه به خودم نگاه میکردم اصلا نمیتونستم خودمو بشناسم ، با اون آرایش نیمه سنگین و تاج و اون لباس عظیم ، به کلی عوض شده بودم.
حسابی مورد تعریف و تمجید اطرافیان قرار گرفته بودم.
همه و همه از این که چقدر زیبا شدم حرف میزدن و حتی بعضیا بهم خیره باقی مونده بودن ، جوری که عکاس قصد نداشت کارشو تموم کنه و حسابی منو خسته کرد.
جوری که توی آخرین عکسا اصن نمیتونستم خستگیمو پنهون کنم و بدون اینکه بخام ابروهام مورب میشد به سمت پایین.
بعد گرفتن نزدیک ۳۰۰ شات دست از سرم برداشت و من تونستم از اونجا برم.
حتی سرم بخاطر سنگینی تاج درد گرفته بود ، اروم و با صورتی اویزون به سمت اتاق پرو رفتم.
_خیلی خوشگل شدی؟
بدون اینکه به طرف صدا برگردم گفتم : ممنونم !
مکالمه ای بود که از صبح انجام میدادم و بهش عادت کرده بودم.
_ فکر کنم بهتره نظرمو از قرار سوری تغییر بدم به قرار واقعی؟
به طرف صدا برگشتم که تهیونگ رو با یه ماسک مشکی دست به سینه دیدم.
+سلام سونبه!
_ سلام .. بازم گفتی سونبه؟
+ عا چیزه یعنی فکر کردم از دستم ناراحتین هنوز...
_ ناراحت باشم یا نباشم بهت گفتم که منو چی صدا کنی.
+ باشه ببخشید
خندید و گفت : خیلی خوب حالا صورتتو اینجوری نکن.
لبخندی بهش زدم و گفتم : چرا اینجایی؟
_ از اینجا رد میشدم ، گفتن دوس دخترم عکسبرداری داره گفتم بیام ببینمش!
خجالت زده اطرافو نگاه کردم و گفتم : لطفا دوباره نگین!
_چرا مگه مشکلیه؟ نباید همه بفهمن ؟
+چرا ولی .. اخه یه جوریه بعدشم کامبک هست فک نکنم نیازی به این باشه!
خندید و دستشو دور گردنم انداخت و گفت : به نظر من که بازی جالبیه! میخام باهات یه سلفی بگیرم ! مامانم باید تورو اینجوری ببینه! عاشقت میشه!

بازم بهم خندید ولی من به طور وحشتناکی داشتم خجالت میکشیدم و نمیتونستم رفتارشو درک کنم.

*****
همراه نامجون به استدیو ضبط رفتیم و نامجون قبل ورود چند ضربه اروم به در زد و درو باز کرد و گفت : مهمونمون اومدن پسرا !
با دیدن همشون که به من نگاه میکردن ، کمی معذب شدم و دستای عرق کردمو پشت سرم جمع کردم و گفتم : من شادی ام عضو گروه ***.
و به احترامشون خم شدم.
جیهوب با خنده شروع کرد به خوندن پارتی از آهنگمون و باهاش رقصید و گفت: ببین کی اینجاست! ستاره مخفی کمپانی!
خنده خجالتی کردم و گفتم : اینطور نیس!
جیمین : اینو نگو وقتی داشتی آهنگ رو توی استدیو یواشکی میخونی با صدات قلبمو سوراخ کردی! ولی اجرات توی مراسم اوممم محشر بود!
یونگی خندید و‌ گفت : جیمینا بهتره قلبتو محکم بدوزی چون اون میخاد با ما اجاره کنه!
همه زدن زیر خنده!
تهیونگ : بیا بشین اینجا !
رفتم و کنارش نشستم و دوربین پشت صحنه بود که روشن شد.
تهیونگ با مهربونی برگه ها رو بهم داد .
دور میز نشستیم و شوگا متن ها رو اروم میخوند و پارت هرکس رو مشخص میکرد.
بعدش ازمون خواست یکی یکی برای ضبط وارد اتاقک بشیم.
با کمک همدیگه نزدیک ۳ یا ۴ ساعت ضبط آهنگ‌ تایتل رو تموم کردیم.

Dream Where stories live. Discover now