Part 38

1.1K 129 86
                                    

ماشین به نرمی کنار خیابون پارک شد و صدای در چیزی بود ک منو از دنیا خیال بیرون آورد ، خیال یه رویای شیرین ک با مهربونی های امروز تهیونگ ساخته شده بود ولی منطقم با بی رحمی بهش چنگ میزد و سعی داشت بهم بفهمونه نباید خوش خیال باشم ، نباید دوباره بهش فک کنم، اینا همه برای این بود ک جلوی دوربین همه چیز مرتب باشه مگه نه
نباید باز دل میبستم ، دلی ک فک میکردم بسته نیست
اروم پشت سرش از ماشین پیاده شدن و در جواب نگاه مهربونش سرم پایین انداختم و خنده خجالت زده ای کردم و موهامو پشت گوشم فرستادم.
جلو تر اومد و گفت : مایلید به همراهی من بانوی من؟
با تعجب و خنده سرمو بالا اوردم ، اون هنوز دیالوگ سریال رو یادش بود ، منم یادم بود، درجوابش تک خنده ای کردم و دستم رو روی بازویی ک برای من جلو آورده بود گذاشتم و مثل خودش تکرار کردم
+ البته سرورم

ک همراه هم با وجود چندتا دوربین وارد رستوران کاملا خلوت شدیم که البته با وجود بقیه پسرا نمیشه گفت خلوت بود!
صدای خنده هاشون واضح تا وسط رستوران میومد ک با دیدن ما دست از خنده کشیدن و هرکدوم صداشونو بلند کردن و چیزی گفتن!
با خنده و خجالت دستم رو برداشتم و که تهیونگ هم دستی به پشتم زد و یه جورایی منو به طرف صندلی خالی فرستاد.
جیمین هم با خنده بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید و با حالت بامزه ای تعظیم کرد و صدای خنده همه بود که بلند شد.
با خجالت و خنده خم شدم و تشکر کردم و آروم  نشستم.
جیهوب به حرف اومد و گفت: یا چرا هر بار تو رو‌ میبینم خوشگل تر میشی!
بقیه هر کدوم‌به شکلی حرفشو تایید کردن ک شوگا بیشتر ادامه داد
شوگا : بخاطر اینکه که شادی ابرو و مژه زیاد داره و براش نیاز به آرایش نداره و همیشه خوشگله!
همه سرشونو تکون دادن ک جین دستی زیر چونش گذاشت و به صندلیش تکیه زد و‌گفت : البته با این وجود هنوزم من ورد واید هندسام هستم!
ک بازم صدای خنده همه بلند شد .
شام در طول صحبتای بامزه پسرا صرف شد هرچند من بیشتر زمان رو صرف خندیدن کردم و وقت زیادی برای غذا خوردن نداشتم هرچند خوردن زیادی هم به مزاجم سازگار نبود.
وقتی داشتیم دسر میخوردیم کارگردان از همه خواست تا احساساتشون رو درباره سفر بگن و پسرا تک تک این کارو انجام دادن.
بقول خودشون سفرای دسته جمعی با بنگتن همیشه خوش میگذره اما اینبار وجود من چیز جدیدی بود که انگار کسی ازش ناراضی نبود این کمی برام خوشایند بود ، حتی از اینکه همراهشون بودم و خیلی هم خوشحال بودن .
ولی نوبت به من که رسید کلمات از زبونم فرار کرده بودن ، حوری ک انگار هیچ وقت کره ای یاد نگرفته بودم.
چند بار دهان باز کردم ک حرف بزنم ولی آخرش فقط لبخند میزدم به دوربین و بالا اوردن شصتام گفتم : Yesssss
که باز هم صدای خنده بالا رفت حتی عوامل پشت صحنه هم خندیدن و بعدش کارگردان گفت : خوب سوال سخت از شادی اینه که بهترین دوست پسر بنگتن کیه ؟
با خنده ای که روی لبام خشک شده بود به کارگردان نگاه کردم.
واقعا میخواست من یه نفر رو انتخاب کنم ؟! دیوونگی محض نبود؟!!
دستامو روی صورتم گذاشتم و با نفس عمیقی که سعی داشتم از چشم دوربین دور نگه دارم خودمو جمع و جور کردم.
+ I'm shy *با لحن جیمین

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 03, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Dream Where stories live. Discover now