روی مبل های راحتی سالن نشسته بودیم و کارگردان توضیحات کوچیکی درباره کشور ناآشنا ، جایی حتی اسمشم نشنیده بودم میداد و مکان های دیدنی رو پیشنهاد میداد تا درصورت رضایت اونجا رو هدف بازدید هامون قرار بدیم.
اعضا تمام مدت هر کدوم نظرات خودشون رو میگفتن و من تمام مدت فقط سکوت کرده بودم چرا که تجربه کمم توی مسافرت باعث شده بود چیز زیادی از حرفاشون نفهمم و از طرفی علایق سادم اجازه میداد به هرچیزی و هرجایی راضی باشم و فقط همونجور که هست بپذیرمش .
برای همین ساکت و آروم مثل یه دختر خوب نشسته بودم و با برخورد اروم پنجه های پام به هم دیگه خودمو سرگرم میکردم.
اما شنیدن اسمم از دهن فرد مورد علاقم ، باعث شد بدون اینکه بفهمم سرمو به طرفش برگردونم و توی دلم کوچولو کوچولو ذوق کنم.
_شادی! حواست هست تو نظری نداری؟
لبخند شیرینی تحویلش دادم و برای جواب دادن به اون همه چشمی که رو من زوم شده بود گفتم : من مشکلی ندارم هرجایی رفتنش برای اولین بار تجربس!
نامجون با حرکت نمایشیی دستاشو بهم کوبید و با صدایی از ته گلوش حرف "خ" رو غلیظ کشید که میزان هیجان یه فرد کره ای رو نشون میداد .
جین هم به تایید کار نامجون لب زد و گفت : خیلی حرف خوبی بود موافقم!
بعد از تصمیم گیری های لازم کارگردان باز توضیح داد که باید برای گرفتن پول سفر بازی کنیم .
و همچنین هدف وجود من در این سفر!با کنجکاوی حواسمو بهش دادم ، حقیقتا خودمم دلم میخواست بدونم چی باعث شده این افتخار نصیب من بشه!
کارگردان با زبونش لباشو تر کرد و دست به کمر شد و گفت : همونطور که میدونین کانپست آلبوم جدیدتون توی محور عشق هستش و...
هنوز جملش تموم نشده بود که داد پسرا بالا رفت ، صورت یکی راضی بود با خنده هووو میکشید و دیگر ناراضی اما با شوخی صورتشو جمع کرده بود و گله میکرد ، دیگری متعجب بود ، شخصی هم هیچ ریکشنی نداشت و اخرین فرد انگار هنوز چیزی نفهمیده بود اما این بین من هم بودم که بوهایی از نقشه اونا برده بودم و آب دهنمو به سختی قورت دادم و شوکه به این فکر میکردم دقیقا چی از جونم میخوان ؟!
میخوان کاری کنن که نه تنها از کارم بلکه از کره اخراج بشم ؟!بعد اینکه کارگردان همه رو به سکوت دعوت کرد، دوباره حرفشو ادامه داد.
_ خوب همونطور که گفتم شما هم باید جنبه عاشقانه و رمانتیکتون رو به طرفدار نشون بدید .جیمین : اه خدای من لطفا این سخت ترین کاره!
جونگکوک : خجالت آوره !
و دستشو روی صورتش کشید.بقیه اعضا هم دست کمی از اون دونفر نداشتن و فقط در سکوت اخمای کمرنگشون میشد تشخیص داد.
و منی احساس میکردم به شدت موجود اضافه ایم ...
_ کار سختی نیست باید فقط جوری میخواین با دوست دخترتون رفتار کنین ، با شادی رفتار کنین ، هرکس یه روز فرصت داره و در انتها شادی بهتون امتیاز میده !
YOU ARE READING
Dream
FanfictionName : Dream Cope : Taehyung Genre : Romance , fluff , Comedy , Canon یه دختر ایرانی با وجود همه تلخیا و نامهربونیای زندگی پا توی راهی گذاشت که قبلا فقط رویاش بود... حقیقتی مثل یه رویا که هیچوقت تصورش رو نمیکرد اون فقط دلش میخواست بخونه و برقصه...