اروم صندلی کناری رو کنار کشید و نشست . برگه های روی میز رو یکی یکی برداشت و مرتب کرد بینمون سکوتی ناخوشایندی به وجود اومده بود ، واقعا دوسش نداشتم ، دلم نمیخاست جیمین هم همچین احساسی بهش دست بده ، باید سکوتو از بین میبردم ولی با چی ، چی باید میگفتم با انگشتام روی میز ضرب گرفتم که دوباره چشمم به لیریک اهنگ افتاد و لبخندی رو لبم نقش بست.
اروم گفتم : سونبه !
خیلی زود برگشت و بهم نگاه کرد که گفتم : میتونم ارتون کمک بگیرم ؟!
_ البته من همیشه به ببیی هام کمک میکنم ولی الان تو چیگفتی ؟ سونبه ؟! اه با این کلمه احساس میکنم خیلی پیر شدم !!!
+ اوه ببخشید جیمین !
_ الان خوبه چه کمکی میخای ! شیدی؟
+ شادی!
_ وای بازم اشتباه گفتم معذرت میخام ! شاادیی
لبخندی زدم و گفتم: اصلا مشکلی نیس سو..جیمین !
تک خندی کرد و گفت : فک کنم مساوی شدیم! خوب میشنوم !
+ چی ؟ ها !! راستش ما قرار برای اولین بار تو یه برنامه تلویزیونی شرکت کنیم.
_ اوه واقعا !
+ منیجر گفت باید یه چیزی اماده داشته باشین برای نشون دادن به بقیه ولی من نمیدونم چی کار کنم !!
_ اومم بذار ببینم لازم نیس نگران باشی تو فقط خود واقعیت باش ، به نظرم خود واقعیت کلی برای طرفدارات جذابه حتی اگه استعدادی نداشته باشی هم برای طرفدارات دوس داشتی هستی !+ اخه چجوری ؟!
_ نامجون هیونگ و دیدی اون ای کیو بالایی داره ولی تو بقیه کارا ..خوب راستش اصلا خوب نیس ولی طرفدارا اونو دوس داشتنی میبینن ، اون حتی قبلا نمیتونست پیاز خورد کنه!
تک خنده ای کردم و گفتم : ولی من که ...
_ مشکلی نیس تو همین الانشم عالی خوندی چرا نمی خونی؟!
+ به نظرت این کافیه؟
_ ببین معمولا تو این برنامه ها استعدادایی که دارن نشون میدن ، خوندن و رقصیدن عالی که معمولیش رو همه ایدلا دارن ، نقاشی ، زدن سازا یا هر چیز دیگه ای که میتونی انجام بدی ؟! ولی باید بگم این اجرایی که الان دیدم چیزی بیشتر از محشر بود دختر ، اشکم داشت در میومد !!
لبخند خجالت زده ای زدم و گفتم : ممنونم
اونم در جوابم لبخند مهربونی زد .
_ موهات خیلی قشنگه میدونستی ؟!
سرمو بالا اوردم و با سردرگمی نگاش کردم !
_ تو حتی میتونی اونجا موهاتو بهشون نشون بدی ، چون واقعا زیادن !
دسته از موهای بلندمو گرفت و گفت : خیلی نرمن !!
که در استدیو زده شد و همزمان در باز شد و جین وارد شد .
با تعجب به ما دو نفر تو اون حالت نگاه کرد و گفت : اینجا چه خبره ؟!
جیمین چرخید به سمتشو گفت : داشتم بهش تقلب میرسوندم هیونگ مزاحم شدی!
باشک بهمون نگاه کرد و بعد چند ثانیه با حالت طلبکارانه ای ایستاد و گفت : سریع توضیح بدین چیکار میکردین؟!
جیمین : اوه هیونگ واقعا چه فکری کردی ؟!
و زد زیر خنده
جین وقتی خنده های جیمین رو دید مطمئن شد چیزی نیس و تغییر حالت داد و با فریاد نمایشی و با سرعت زیادی شروع کرد به حرف زدن و گفت : یا پارک جیمین تو اینجا اومدی به دخترای من کمک میکنی و فراموش کردی که تمرین داشتی وهمه ما رو منتظر گذاشتی و قراره هوسوک پوستتو بکنه و پس بهتره زودتر یه توضیحی برای تاخیرت داشته باشی!
و اینبار جین زد زیر خنده ولی جیمین با حرفای جین از جاش بلند شد و گفت : هی وای ! از دیدنت خوشحال شدم شاادی من باید برم .
تک خنده ای کرد و بیرون رفت جینم با خنده ابروهاشو برام بالا انداخت و با انگشتاش به چشاش و بعدش به من اشاره کرد و رفت بیرون !
YOU ARE READING
Dream
FanfictionName : Dream Cope : Taehyung Genre : Romance , fluff , Comedy , Canon یه دختر ایرانی با وجود همه تلخیا و نامهربونیای زندگی پا توی راهی گذاشت که قبلا فقط رویاش بود... حقیقتی مثل یه رویا که هیچوقت تصورش رو نمیکرد اون فقط دلش میخواست بخونه و برقصه...