[ تیزر پخش شده از شادی برای کامبک ]
طبق برنامه ریزی دو روز دیگه تمرینات رقص اهنگ تایتل شروع میشد و پسرا روی بقیه اهنگاشون کار میکردن ، انگار البوم هنوز چند تا آهنگ کم داشت و شوگا هم برای همین چند روزی توی استدیو خودش رو حبس کرده بود ، از این گله داشت که هیچی به ذهنش نمیاد ، اما نامجون اونو به آرامش دعوت میکرد و میخاست تا یکم استراحت کنه و بعد دوباره روش فکر کنه!
دلم میخاست بهش کمک کنم ولی چیزی از کارش نمیفهمیدم و کمکی ازم بر نمیومد.
پس فقط سعی کردم این مدت رو ریلکس کنم تا بتونم کار خودمو بدون نقص انجام بدم و در کنار ستاره های جهانی اجرای ابرومندانه ای داشته باشم.
توی استدیو رو مبل راحتیم دراز کشیده بودم و چرت میزدم و هراز گاهی تکونی میخوردم ، نمیدونستم چرا توی خوابگاه خالی ، بدون دخترا نمیتونستم راحت بخوابم ، برای همینم تو استدیو میموندم و میخوابیدم.
یک هفته ای میشد که دخترا خوابگاه رو ترک کرده بودن و من رو تنها گذاشته بودن ، یئون وو برای فیلمبرداری خارج کشور رفته بود ، شینجی هم برای همکاری البومش و فتو شات هاش از سئول به جیجو رفته بود.
هه سو هم برای یه کم استراحت به خونه رفته بود ولی اونم برای شرکت توی برنامه سرگرمی مجبور بود شب رو بیرون خوابگاه بمومه و من تنها کسی بودم که توی خوابگاه موندگار بودم.
از صدای ویبره موبایل روی میز تکونی خوردم و چشمامو باز کردم و دوباره روی هم فشار دادم و با دست رو میز دنبال تلفن گشتم .
بعد چندین بار دور زدن روی میز بالاخره پیداش کردم و روی گوشم گذاشتم.
صدای اشنای اون سو رو شنیدم که میپرسید : کجایی!؟
با صدای دورگه و چشمای چسبیده بهم گفتم : توی استدیو !
_یه کارگردان اومده میخاد باهات محاسبه کنه ، پس بهتره بری اتاق مهمان!
سرجام نمی خیز شدم و با پشت دست چشمامو مالیدم گفتم : ظاهرم ؟!
_یه کم به خودت برس ولی طبیعی باش چون قراره از ظاهر معمولی و نرمالت فیلم بگیرن!
باشه ای گفتم و تلفن رو روی میز گذاشتم و برای شستن صورتم راهی دستشویی شدم.
و با زدن کمی کرم و مرتب کردن موهام به سمت مقصدم را افتادم.
فاصله استدیو تا اونجا زیاد نبود پس طولی نکشید که به اونجا رسیدم ، استفی که دم در بود به در مورد نظر اشاره کرد و بدون حرفی در رو برام باز کرد و منم با یه تشکر ازش وارد اتاق شدم.
چندتا فیلمبردار و گوشه های اتاق پشت دوربیناشون دست به سینه ایستاده بودن و یه مرد که با کارتی با بند آبی دور گردنش شناخته میشد .
مرد بهم سلام کرد و ازم خواست روی صندلی بشینم و بعد از بستن در اتاق گفت : اگه آماده این شروع میکنیم.
اولین باری بود که اونسو منو به همچین مصاحبه تی میفرستاد ، مصاحبه ای که چیزی از سوالاشون نمیدونستم و یا حتی جوابی برای گفتن ... یکم عجیب و استرس اور بود.
نفس عمیقی کشیدم و سرم رو براش تکون دادم.
دوربین رو روشن کرد و گفت : ما برای شما دوتا کانپست داریمتوی مصاحبه امروز ولی فقط یکی برای شماست.
باید با من سنگ کاغذ قیچی کنین تا کانپستتون معلوم بشه!
لبخندی بهش زدم و گفتم : فهمیدم!
دستش رو جلو اورد و منم همینکارو کردم و با ریتم سنگ کاغذ قیچی رو گفتم قیچی رو نشون دادم ولی کارگردان سنگ اورده بود ، پس من باختم :(
خنده ای کردم و موهامو پشت گوشم فرستادم و گفتم : یعنی باید جریمه بشم!
کارگردان خندید ولی چیزی نگفت.
ادامه داد و گفت : از اونجایی که تو و بنگتن قراره همکاری کنین ، ما میخایم این برنامه رو با هدف صمیمیت بیشتر شما و بی تی اس بسازیم و به سفر بریم.
از حرفش شگفت زده شدم و آروم دست زدم که ادامه داد.
YOU ARE READING
Dream
FanfictionName : Dream Cope : Taehyung Genre : Romance , fluff , Comedy , Canon یه دختر ایرانی با وجود همه تلخیا و نامهربونیای زندگی پا توی راهی گذاشت که قبلا فقط رویاش بود... حقیقتی مثل یه رویا که هیچوقت تصورش رو نمیکرد اون فقط دلش میخواست بخونه و برقصه...