i love you

1.6K 149 11
                                    

داشتم درس میخوندم و حواسم به دور و اطرافم نبود و متوجه نگاه های خیره جونگکوک نبودم
خسته شدم کتابم رو بستم و داخل کیفم گذاشتمش
بلند شدم و به سمت بیرون از کلاس حرکت کردم
توی راهرو یونگی هم به من اضافه شد

* هی پسر تو واقعا داری رکورد میشکنی

وایسادم و بهش نگاه کردم منظورش چی بود

+ راجع به چی حرف میزنی؟

* یعنی تا الان نفهمیدی جونگکوک چطوری نگاهت میکنه فکر کنم این هفته نوبت اون باشه که بیاد بهت پیشنهاد بده

+ چرت نگو

* چرت چیه هفته به هفته یکی میاد تو هم هی ردش میکنی

راه افتادم به سمت خروجی و یونگی پشت سرم داشت میومد،
همیشه وضع همین بود هر هفته یکی پیش قدم میشد و میومد بهم پیشنهاد دوستی میداد
واقعا نمیفهمم از چی من خوششون میاد
با یونگی به در خروجی دانشگاه رسیدیم که جین هم به ما اضافه شد

€ سلام جیمین، سلام یونگی امشب میاین بریم بار

* اره چرا که نه

+ نه من نمیام

€ اه جیمین یه بار بیا و اون کتاب لعنتیت رو کنار بزار قول میدم بهت خوش بگذره

مثل همیشه جین و یونگی از دستم عصبانی شدن
من هیچ وقت باهاشون بار نمی رفتم
تا حالا اصلا پام رو توی بار نذاشتم...حالا یه شب هزار شب نمیشه

+ اوففف باشه فقط همین یه بار

یهو جین پ یونگی لبخند زدن و منو کشوندن سمت ماشین جین

+ هی منو کجا میبرید

* میخوایم خوشگلت کنیم

جین در عقب ماشین رو باز کرد و من و یونگی نشستیم خودشم رفت پشت فرمون نشست و حرکت کرد

بعد از ده دقیقه رسیدیم خونه یونگی
پیاده شدیم و رفتیم سمت خونش

+ وایسین ببینم من که لباسام رو نیاوردم

یونگی در خونه رو باز کرد و رفتیم داخل

* نگران نباش لباسای من اندازه تو میشه، جین هم لباساش صندوق عقب ماشینشه

+ انگار فکر همه جاش رو کردید

€ پس چی فکر کردی
.
.
.

داشتم به عکس های اون پسر خوشگل توی موبایلم که یواشکی گرفته بودم نگاه میکردم
موهای مشکیش و پوست سفیدش، لبای قلوه ایش و چشم های خوشگلش غرق عکساش بودم
یه بار خیلی اتفاقی وقتی از کنارم رد شد بوش رو حس کردم بوی توت فرنگی میداد
انقد بوش خوب بود که دلم میخاست فقط بغلش کنم و تا جایی که میتونم فشارش بدم
غرق افکارم بودم که دستی روی شونم نشست
از جام پریدم و به عقب نگاه کردم که خیالم راحت شد

وانشات های کوکمینWhere stories live. Discover now