سلامممممم
این وانشاتی که مینویسم در خاستیه
یکی ازم خاست که امپرگ بنویسم و الان میخوام به قولم عمل کنم
ببخشید که مدت طولانی چیزی اپ نکردم عوضش چند تا وانشات اپ میکنم که لذت ببرید
_______________________________________
صبح دوباره با سر درد بیدار شد و حالت تهوع داشت سریع از روی تخت بلند شد و به سمت دستشویی دوید هرچی خورده بود و نخورده بود و بالا آورد
چهار ماه شده بود که حالش این طوری بود و شکمش یکم بزرگ شده بود و زیاد غذا میخورد
لپاش هم پوف کرده بوددیگه نتونست زیاد دووم بیاره و رفت پیش جین هیونگش
جین یه دکتر بود و دوست صمیمیش بود
وارد بیمارستان شد و یک راست رفت سمت اتاق هیونگش در زد و وارد شد
جین تا جیمین رو دید لبخند زد و از جاش بلند شد
سمت جیمین اومد و بغلش کرد€ سلام جیمینا
+ سلام هیونگ
از بغلش بیرون اومد و هر دو روی مبل نشستن
€ چی شد که اومدی پیش من
+ راستش هیونگ هر روز صبح حالت تهوع دارم و لپام پوف کرده عین زنای حامله شدم
کمر و معدم هم درد میکنه چیکار کنم هیونگ€ فکر کنم حامله شدی جیمینا
این و گفت و خندید
+ نخند هیونگ میخوام برم باشگاه که وزن کم کنم
هودیم رو بالا زدم به خاطر شکمم یه هودی سایز بزرگ مشکی پوشیده بودم که زیاد معلوم نباشه
جین تا شکمم رو دید خندش محو شد+ چی شد؟
جین با دقت به برآمده گی کوچیک پیش نافم نگاه کرد دست گذاشت روی شکمم و یه جورایی وحشت کرد
€ جیمینا بیا برات یه نسخه مینویسم برو ببین چه مرگته داری منو میترسونی
هودیم رو دوباره پایین کشیدم و با احتیاط بلند شدم
+ چرا چی شده؟
اونم بلند شد و باهم از اتاق اومدیم بیرون
€ نمیدونم جیمین ممکنه تومور، سرطان هرچیزی باشه و بیشتر من سر یه چیز دیگه شک دارم که نمیتونم الان بهت بگم ولی ممکنه شاید چیزی نباشه و چاق شده باشی و معده درد عادی گرفته باشی
+ پس هوسانم چی من هر روز چیزای مختلف هوس میکنم
€ نمیدونم جیمین فعلا چیزی نمیدونم
باهم وارد اتاق سونوگرافی شدیم
+ هیونگ تو که واقعا فکر نمیکنی من حاملم؟
![](https://img.wattpad.com/cover/280472820-288-k298782.jpg)
YOU ARE READING
وانشات های کوکمین
Fanfictionوانشات با هر ژانری که ازم بخواید می نویسم + دوست دارم همینطور که اسلحه تو دستش بود گفت: منم دوست دارم + آگه واقعا منو دوست داری، بکشش کاپل: کوکمین سلام دوستان این یه وانشاته از کوکمین #kookmin: #1 one-shot: #1