هشدار: این وانشات سد اند هستش.
.
.تصور از دست دادن مهمترین شحص زندگیت ، عزیزترین فرد توی قلبت ، کسی که باعث تند تپیدن قلبت میشه واقعا سخته ..
با اینکه اول بهش علاقه ای نداشتم ولی الان اون همه زندگیمه حتی یک روزمم نمیتونم بدون اون تصور کنم ..
اون روز رو خوب یادمه ، روزی که مادر جیمین بهم التماس کرد با پسرش ازدواج کنم ..
بهم گفت پسرش فقط چند ماه زنده میمونه و از قضا عاشق من شده .. منی که فقط دکترش بودم ..
با خودم گفتم فقط چند ماهه با اینکارم اون ماه های آخر زندگیشو با خوشحالی سپری میکنه ..
یه روزی حتی فکرش رو هم نمیکردم بخوام اون چند ماه برای همیشه باشه! ..
از، ازدست دادنش میترسیدم..
نمیخوام اون از پیشم بره ..
نمیخوام منو تنها بزاره ..
دیگه نمیخوام بره فقط میخوام تا آخر عمر پیشم باشه .. چیز زیادی میخوام ؟از دست دادن معشوق قبل از خودت .. میگن وقتی زودتر از معشوقت میمیری مرگ برات شیرین میشه چون مرگ معشوقت رو نمی بینی ولی اون یکی چی ؟ .. تا حالا بهش توجه کردید؟ ..
من اون معشوقم و جیمین میگه خوشبخترینم چون قبل از من میمیره ولی به این فکر کرده که با رفتنش منو تنها میزاره ؟ .. نمیدونه چه بلایی سر من میاد؟باهم داشتیم فیلم تماشا میکردیم از تلوزیون توی اتاق جیمین توی بیمارستان ..
رئیس بیمارستان با فهمیدن شرایط من و جیمین، اینکه نمیتونم تنهاش بزارم بهمون لطف کرد و یه تخت اضافی توی اتاق جیمین گذاشت.. تختامون و بهم چسبوندم .. تو بغل هم دراز کشیدیم .. در حالیکه سر جیمین روی سینم بود و دست من از زیر گردنش رد شده بود و شونش رو محکم بغل کرده بودم داشتیم یه فیلم تخیلی می دیدیموسط فیلم جیمین روی تخت نشست و نفسش رو با خستگی بیرون داد .. با نگرانی من هم نیم خیز شدم
و پشتش نشستم.. کتفش رو مالیدم- چی شده عزیزم؟ جاییت درد میکنه ؟
+ من خیلی همسر بدی ام جونگکوک تو لیاقتت یکی بهتر از منه
متعجب بهش خیره شدم: کی اینو بهت گفته؟
+ خودم .. نیاز نیست کسی بهم بگه از وضعیت خودم و خودت مشخصه .. تو به یکی نیاز داری تا وقتی رفتی خونه خستگیتو بر طرف کنه بهت محبت کنه نه اینکه تو رو از اینکی هست خسته تر کنه جونگکوک اخرشم با همه اینا تنهات بزاره
.. من فقط یه بار اضافی ام رو شونه هات من ارزش تلف کردن عمر با ارزشتو ندارم جونگکوک تا دیر تر از این نشده لطفا طلاقم بده و با کسی باش که لیاقتت رو داشته باشهسرشو به طرف خودم برگردوندم و به چشمای قشنگ و اشکیش خیره شدم .. اشکی که داشت از گونه هاش میریخت و با انگشت شستم پاک کردم
- تو بار اضافی نیستی جیمین تو همه زندگیمی ..
تو عشق منی .. من خیلی دوست دارم جیمین دیگه هیچ وقت به خودت نگو بی لیاقت و بی ارزش ..
چطور جرات میکنی به عشق کوچولوی من بگی بی ارزش؟ باید تنبیهت کنم
YOU ARE READING
وانشات های کوکمین
Fanfictionوانشات با هر ژانری که ازم بخواید می نویسم + دوست دارم همینطور که اسلحه تو دستش بود گفت: منم دوست دارم + آگه واقعا منو دوست داری، بکشش کاپل: کوکمین سلام دوستان این یه وانشاته از کوکمین #kookmin: #1 one-shot: #1