کلافه از اتاقم بیرون اومدم و سمت هال رفتم
خواهرم روی مبل نشسته بود و با کسی حرف میزدمن از وقتی که 18 سالم بود و خواهرم رزی 20 سال داشت پدر و مادرمون توی تصادف جونشون رو از دست دادن بعد از آون هم دارایی های پدر و مادرم بین من و خواهرم نصف شد
چون من اصلا به مسایل شرکت علاقه نداشتم
هتل و رستوران پدرم و سالن بزرگ و معروف مدلینگ مادرم به نام من شد و دو تا شرکت بزرگ که توسط پدر و مادرمون اداره میشد مال خواهرم شد
این خونه که بزرگیش و زیباییش عین یه عمارت بود
و یه خونه ویلایی هم مال من شدپدر و مادرم خیلی من رو دوست داشتن به خاطر همین بیشترین چیز ها رو به نام من کردن
کنار خواهرم نشستم و به مکالمه مزخرفش گوش دادم
§ میخوام هرچه زودتر بیای اینجا
_.....
§ اره من و برادرم خیلی مشتاقیم تا تورو ببینیم
مطمئنم باهاش صمیمی میشی_.....
§ منم دوست دارم خداحافظ
تلفن رو قطع کرد و با حالت جدی و بی حسش بهم نگاه کرد
§ امشب دوست پسرم اینجا میاد میخوام مثل آدم رفتار کنی
بهش نگاه کردم نگاه منم بی حس و خالی از اعتماد بود سریع یه پوزخند زدم و بلند شدم
+ خودم میدونم چطور رفتار کنم
رفتم سمت اتاق خودم و درش رو قفل کردم
من همیشه از خواهرم بدم میومد
شاید بگین مگه میشه کسی از خواهرش بدش بیاد
باید بگم بله، اگر اون خواهر مثل یه خدمتکار باهات رفتار کنه میشه ازش بدت بیادلباسام رو با یه هودی سفید و شلوار جذب سفید
عوض کردم موهام رو فر کردم و روی پیشونیم ریختم با زدن عطر توت فرنگی و آرایش ملایم از اتاق خارج شدم و سمت طبقه پایین حرکت کردمخواهرم و دوست پسرش دست تو دست هم نشسته بودن با دیدن من هردو بلند شدن و خواهرم یه لبخند که میدونستم الکیه به من نگاه کرد
روبروش ایستادم دوباره دیدمش با این پیران مشکی و کت شلوار مشکی و اون موهای مشکیش حتی جذاب تر هم شده بود((( فلش بک)))
وارد شرکت خواهرم شدم میخاستم یکم عصابش رو خورد کنم سمت اتاقش حرکت کردم و بدون در زدن وارد شدم خواهرم سرش رو بالا آورد و با اخم بهم نگاه کرد
§ بلد نیستی در بزنی
+ اینجا مال من هم هست و یه جورایی منم صاحبشم هر وقت دلم خاست میام و میرم
§ یادمه وقتی اومدم سالن مامان منو عین غریبه ها انداختی بیرون
+ مثل اینکه یادت رفته توی وصیتنامه بابا و مامان تمام دارایی ها به نام من بود ولی چه میشه کرد دلم برات سوخت و یکمش رو دادم البته نه کامل
YOU ARE READING
وانشات های کوکمین
Fanfictionوانشات با هر ژانری که ازم بخواید می نویسم + دوست دارم همینطور که اسلحه تو دستش بود گفت: منم دوست دارم + آگه واقعا منو دوست داری، بکشش کاپل: کوکمین سلام دوستان این یه وانشاته از کوکمین #kookmin: #1 one-shot: #1