my kitten 2

1K 133 18
                                    


جونگکوک گربه کوچولوش که به خاطر حامله بودن سنگین شده بود بغل کرد...
شوگا و جین و نامجون خونش اومده بودن...
جیمین رو دیده بودن و خیلی دوسش داشتن البته به شکل گربه...
گربه خوشگلش رو دور یه پتوی نرم صورتی پیش پیچوند و به طرف هال رفت

- خوشگلم همینطوری بمون تا دوستام برن بعد میریم و برات بستنی میخرم

گربه کوچولوی سفید سرش رو به سینه جونگکوک مالید و خُرخُر کرد...جونگکوک هم با کشیدن نفس عمیق وارد هال شد و روی کاناپه کنار شوگا نشست

شوگا متوجه جونگکوک و گربه شد و لبخند زد

* خیلی وقت شده بود که موچی رو ندیده بودم بیارش بغلش کنم

جونگکوک هم با احتیاط گربه رو داد بغل شوگا...
شوگا متوجه وزن گربه شد و محکم بغلش کرد تا نیوفته

* این گربه چرا انقد سنگین شده قبلا که اینطوری نبود

جین از کنار نامجون بلند شد و اومد کنار شوگا نشست و گربه رو ناز کرد

€ موچی خوشگل من چطوره؟

گربه میو کرد و سرش رو به دست جین مالید...جین لبخند زد و جونگکوک نگاهی انداخت

€ چرا انقد حساس شده...چشاش یکم از قبل براق تر شده

جونگکوک هم که انتظار همچین سوالی نداشت یکم دستپاچه شد و مِن مِن کرد

- خب.. آون..وقتی میخاست آب بخوره سرش رفت تو کاسه و تو چشمش آب رفت

خودشم فهمید که بهانه ای که آورده رو جین باور نمیکنه و گند زده ولی جین فقط سرش رو تکون داد و عقب نشست
.
.
.
.

همه داشتن با کمال آرامش غذا میخوردن که خدمتکار سریع اومد و توی گوش جونگکوک چیزی گفت.. بعدش هم جونگکوک سریع بلند شد
معلوم بود نگران و وحشت زده شده

- یعنی چی؟ چرا حواستون بهش نبود

_ باور کنین خودشون یه دفعه ای حالشون بد شد

همشون بلند شدن که صدای فریاد از طبقه بالا اومد

+ اهههههه...جونگکوککککک بیاااا وقتشهههه اهههه

جونگکوک هم دوید سمت طبقه بالا...
بقیه هم که نگران شده بودن پشت سر جونگکوک رفتن به طبقه بالا

میخاستن بدونن که کی جونگکوک رو با اسم کوچک صدا کرده

وقتی طبقه بالا آومدن وارد اتاقی شدن که صدای جیغ و ناله ازش میاد...وارد که شدن باورشون نمیشد دارن چی میبینن

یه پسر مو طلایی کیوت زیر پتو داشت به خودش میپیچید و گریه میکرد و جیغ میزد...از همه تعجب آور تر شکم بزرگش بود

جونگکوک هم هیچ سرش رو میبوسید و بهش میگفت اروم باشه

+ جونگکوکککک درد داره ممممم یه کاری بکن

وانشات های کوکمینWhere stories live. Discover now