جیمین روی مبل مشکی رنگ بار نشسته بود...
اخم جذابی کرده بود و چند تا دختر و پسر بهش پیشنهاد نوشیدن یا نزدیک شدن بهش رو دادن ولی نتیجش شد یه دست شکسته یا در مهربان ترین حالت یه صورت سرخ شده از سیلی یا مشتجونگکوک کنارش دیگه واقعا غیر قابل تحمل شده بود... سر چیزای کوچک بهش گیر میداد و این اخلاقش هم سر یه دروغ کوچولو بدتر شده بود....
الان دیگه حتی اجازه هم نمیداد کسی از یک متریشون هم رد بشهجونگکوک: چرا حرف نمیزنی؟
جیمین: تو چرا تنهام نمیزاری؟
جونگکوک: چون غیر ممکنه تنهات بزارم
جیمین: چون منم با وحشی ای مثل تو غیر ممکنه حرف بزنم
جونگکوک پوفی کشید و تکیش رو از روی مبل برداشت: ببین جیمین تو باید بهم میگفتی میخوای بری خونه دوستت چرا بهم دروغ گفتی که میری خونه مامانت؟
جیمین پوزخندی زد و این بار آون روی مبل تکیه داد: یادم نمیاد تعهدی داشته باشیم تو فقط هفته پیش منو گاییدی..همین بعدشم که کلی بهم زنگ زدی و جنتلمن بازی در آوردی منم چیزی بهت نگفتم ولی حس میکنم زیادیه که ازت اجازه بگیرم کجا برم
و کجا نرمجونگکوک هم پوزخندی زد و روی جیمین خم شد:
منم بهت گفته بودم که ازت خوشم اومده و اگر منو قبول کردی دیگه از دستم خلاص نمیشی... و تو هم قبول کردیجیمین، جونگکوک رو هل داد و اخم کرد: یعنی چی قبول کردم من فقط گفتم یه شب باهم باشیم یادم نمیاد گفته باشم بیا و نقش شوهرمو بازی کن
جونگکوک خندید و تو جاش صاف نشست: من سکس رو نشانه قبول کردن میدونم و تو بهم چراغ سبز نشون دادی.. چرا نباید روت غیرتی باشم؟
جیمین: غیرتی بودن بخوره تو سرت مگه من مسواک شخصیتم که روم حساس باشی.. اصلا میدونی چند آدمو امشب فرستادی بیمارستان؟
جونگکوک نیشخند زد: تقصیر خودشون بود نباید بهت دست میزدن
جیمین اخم کرد ولی توی دلش ذوق کرده بود.. یعنی یکی آنقدر دوستش داشت که واسش حتی به بقیه آسیب میزد... این حس کاملا دو طرفه بود و خودشم یجورایی روی جونگکوک غیرت داشت...
این حساسیت وحشتناک بود و البته زیبادختری نزدیک جونگکوک شد و با عشوه کنارش روی دسته مبل نشست: خیلی خوشتیپی پسر به نظر کلافه میای.. منم کلافم میخوای بریم یه جای خلوت؟
قبل از اینکه جونگکوک به دختر بتوپد و بگوید که خودم دوست پسر دارم... موی دختر کشیده شد و روی زمین کشیده شد.. با ناباوری به جیمین که با خونسردی موی دختر رو میکشید نگاه کرد
جیمین: که کلافه ای اره؟.. الان یه کلافگی ای نشونت بدم که یاد بگیری نزدیک مرد من شدن چه عواقبی داره
BẠN ĐANG ĐỌC
وانشات های کوکمین
Fanfictionوانشات با هر ژانری که ازم بخواید می نویسم + دوست دارم همینطور که اسلحه تو دستش بود گفت: منم دوست دارم + آگه واقعا منو دوست داری، بکشش کاپل: کوکمین سلام دوستان این یه وانشاته از کوکمین #kookmin: #1 one-shot: #1