vampire mistress

1K 109 1
                                    


عکس کاور رو حتما ببینید

_______________________________________

جذاب ترین و قوی ترین خون آشام جعون ها و همه خون آشام ها جونگکوک بود

خون آشام ها نمیتونستن غذای انسان ها رو بخورن
و در روز های آفتابی نمیتونستن بیرون برن
به سیر حساسیت داشتن
با انسان نباید ازدواج میکردن
خون آشام ها حق به دنیا آوردن بچه رو نداشتن و باید بچه ای رو به فرزندی میگرفتن

جونگکوک هم از این قانون ها و ضعف ها استثنا نبود
آون هم در سن 18 سالگی گاز گرفته شد و شد پسر خانواده جعون، به خاطر داشتن خون خاصش قوی تر از همه خون آشام ها شد
فرقی که با بقیه خون آشام ها داشت این بود که در نور آفتاب پوستش نمیسوخت
قدرتش نابودی بود هر چیزی که اراده میکرد میتونست در یک لحظه نابود کنه

به خاطر این قدرتش نتونسته بود که کسی رو پیدا کنه تا باهاش باشه و عاشقش بشه و نیازی هم به کسی نداشت
آون مغرور بود و به راحتی عاشق کسی نمیشد

الانم تولد 218 سالش شده بود
سریع دوش گرفت و یه رکابی مشکی و شلوار جذب پوشید عضلاتش بزرگ و خوش تراش بود
موهاش رو حالت داد و از اتاقش آومد بیرون
می‌خاست بره به جنگل تا یک حیوونی رو شکار کنه
همین که می‌خاست از خونه بیرون بره نامجون دستش رو گرفت برگشت و بهش نگاه کرد

# کجا داری میری

- به تو هیچ ربطی نداره که من کجا میرم

# جونگکوک احترام داشته باش من برادر بزرگترتم

- برادر واقعیم که نیستی

دستش رو از دست نامجون جدا کرد و رفت بیرون
نامجون می‌خاست دنبالش بره ولی توی آفتاب نمیشد بره بیرون

جونگکوک در عرض چند ثانیه از جلوی چشم های نامجون دور شد
جونگکوک سریع بود وقت دویدن از بس که سریع بود تمام چیز ها در دور و برش آهسته حرکت میکرد
در طی دویدن به هرچیزی که مشت میزد نابود میشد فرقی نداشت که چی باشه

جلوی درختی ایستاد از تنه درخت گرفت و زورش رو زد و درخت از جاش کنده شد
درخت رو رها کرد و رفت تا یه درخت دیگه رو بندازه که متوجه صدایی شد

دنبال صدا رفت
بالای یه تپه که رسید دید که یه پسر داره با یه ببر مبارزه میکنه
پسر زیبا و قوی بود چشاش قرمز بود که جونگکوک متوجه شد آون هم یه خون اشامه
پسر یه پیرهن مشکی آستین حلقه ای پوشیده بود که عضلاتش معلوم بود یه شلوار چسب مشکی هم پوشیده بود

پسر بلاخره بعد از یه پرش ببر رو گرفت و گازش گرفت و خونش رو مکید
جونگکوک داشت با لذت نگاه میکرد
به نظرش پسر زیبا چشمش رو گرفته بود و ازش خوشش آومده بود

بعد از چند دقیقه پسر که خون کافی خورده بود
بلند شد

+ ببر احمق نباید به خرگوش من آسیب میزدی

وانشات های کوکمینWhere stories live. Discover now